کتابخانه نیمهشب را در پاییز 99 خواندم، ماههایی تلخ و سخت. علت خواندنش هم این بود که خودم افسرده و غمگین بودم و کتاب را که باز کردم دیدم نورا سید قهرمان کتاب هم غمگین و افسرده است و تصمیم گرفته بمیرد! خب خواستم ببینم سرنوشت نورا خانم چه میشود و همینطور رفتم جلو تا رسیدم به آخر رمان و دیدم حالِ من هم کمی بهتر شده است. خب، رمان برگزیدهی مخاطبان گودریدز در سال 2020 هم که بود، تصمیم گرفتم ترجمهاش کنم، شاید حالِ شما هم از خواندنش بهتر شد. حالا قرار است به زودی نشر ثالث منتشرش کند:
مت هیگ در رمان کتابخانه نیمهشب سراغ چند مفهوم میرود که برای من جذابیت دارند. اول از همه کتابخانه است. تقریبا سه سال پیش در یادداشتی با عنوان لاکچری یک کتابخانه است نوشته بودم:
مدت زیادی است که فکر میکنم چی خوشحالم میکند، برای رسیدن به جواب خودم را در وضعیت آسایش مطلق تخیل کردم، جایی که امکانات بینهایت در اختیارم باشد، به قول معروف بهشت. بهشتِ من کجاست؟ دیدم اگر امکانات بینهایت در اختیارم باشد و هیچ مشکلی در جهان نباشد، نه گرسنهای باشد نه فقیری نه ظلمی، آنچه مرا خوشحال خواهد کرد ساخت کتابخانهای بیانتهاست، شبیه تخیل بورخس.
بخش بزرگی از رمان کتابخانه نیمهشب همانطور که از اسمش برمیآید در کتابخانهای بیانتها میگذرد، جایی که قهرمان داستان میتواند از میان هزاران زندگی محتملِ خودش، هرکدام را انتخاب کند و محکی بزند. اینجا میرسیم به مفهوم دومی که برای من جذاب بوده و هست. چند سال پیش در یادداشت «اختلالی به نام اگر ده سال پیش…» به این موضوع پرداخته بودم که در ایران آدم همیشه درگیر حسرتِ گذشته است:
چند روز پیش با دوست عزیزی قدم میزدم، میگفت پدرش همیشه از ده سال پیش حرف میزند، کارهای همین امروز را انجام نمیدهد تا ده سال بگذرد و بعد بگوید اگر ده سال پیش … . کمی فکر کردم و دیدم من هم دچار این اختلال هستم. مدام با خودم در جر و بحثم که اگر ده سال پیش فلان کتاب را پیش بهمانی برده بودم و فلان فیلمنامه را پیش بیساری امروز اوضاع فرق میکرد. اگر هفت ماه پیش… اگر پارسال… . کمی بیشتر فکر کردم دیدم این اختلال در سطح ملی هم دیده میشود. اگر هزار و چهارصد سال پیش رستم فرخزاد… اگر پانصد سال پیش سلطان حسین صفوی…
حسرت دومین موضوع اصلی در کتابخانه نیمهشب است. ایدهای که مت هیگ مطرح میکند این است: آنچه روی شانههای شما سنگینی میکند معمولا خود زندگی نیست، حسرتی است که با خودتان حمل میکنید و هر روز وزنش بیشتر میشود.
قبل از اینکه اعتراض کنید بگویم که خودم میدانم این حرفها برای انگلیسیها معنای متفاوتی دارد تا ما! قهرمان کتابخانه نیمهشب مشکلات مالی سنگینی ندارد، مملکتش بحران واکسن ندارد، سایهی جنگ روی سر کشورش سنگینی نمیکند، تمام اطرافیانش مهاجرت نکردهاند، برای رسیدن به دوستش در یک کشور دیگر لازم نیست از صد حلقهی آتش مربوط به ویزا بگذرد، و … .
با وجود تمام این واقعیتها، حقیقتی هم در ایدهی کنار گذاشتن حسرتها هست. درس گرفتن از گذشته یک چیز است، کشیدنِ بارِ حسرت یک چیز دیگر. خودم چون خیلی با این مسئله سر و کار دارم، زیاد بهش فکر کردم.
موضوع سوم کتابخانه نیمهشب افسردگی است که قبلا یادداشتهایی با عنوان کار کردن وقت افسردگی نوشته بودم. خلاصه اینکه کتابخانه نیمهشب مجموعهای از موضوعات و ایدههای روانکاوانهای که به زندگی روزمرهی من و احتمالا شما وصل هستند را در خودش دارد.
کتابخانه نیمهشب در همین چند هفته چاپ خواهد شد و شما هم میتوانید بخوانید و لذت ببرید.
آقای حسینیون ترجمه اتون عالیه ممنون که با این همه دقت و ظرافت ترجمه کردین پانویس ها مشخص میکنه که نهایت تلاشتون رو داشتین که خواننده در آرامش و بدون حواسپرتی مطالعه کنه از خوندن کتاب لذت بردم متشکرم
ممنون از شما
و بسیار خوشحالم که لذت بردید
امیدوارم کتابخانه نیمه شب حال شما رو هم خوب کرده باشه
سلام
در این سالهای سخت این کتاب یه دید جالب می دیده که میشه جوری دیگر می توان هم به حسرت کارهای نکرده و پایان احتمالیش نگاه کرد
ممنون از ترجمه خوب و روان شما
سلام
بله، مهمترین نکته کتاب عبور از حسرتهاست که در شرایط زندگی ما خیلی نقش بزرگی دارن
ممنون از شما که خوندین و خیلی خوشحالم که دوست داشتین
سلام من از وقتی که کتاب Midnight library چاپ شد منتظر بودم، که ترجمه بشه و چند روز پیش بالاخره این کتاب رو با ترجمه ی شما پیدا کردم و خواستم ازتون تشکر کنم برای ترجمه ی بی تقص این کتاب. این کتاب خیلی روم تاثیر گذاشت و تا حدودی دیدم رو نسبت به زندگی عوض کرد همینطور خیلی از خوندن این کتاب لذت بردم و ترجمه ی محشر شما هم این کتاب رو صد برابر بهتر کرده بود.
خوشحالم که خوندین و دوست داشتین
هدف من از ترجمه کتاب همین بود که حس مثبتی به دست بیاد و خیلی خوشحالم که این هدف به دست اومده
ممنون از انرژی مثبتی که دادین
درود بر شما
من این رمان رو با ترجمه شما خوندم و بسیار لذت بردم
پادکستی دارم که توش کتاب معرفی میکنم برای قسمتی که به این کتاب اختصاص دادم تمام ترجمه های دیگر این کتاب رو تهیه کردم تا مقایسه کنم و بهترین را پیشنهاد بدهم و با اختلاف ترجمه شما از نشر ثالث بهترین و کم سانسور ترین ترجمه بود
خسته نباشید و سپاس از زحماتتون
ارادت
راوی
خیلی ممنونم از حسن توجهتون
پیامتون باعث دلگرمی شد.
اگر لطف کنید و لینک پادکستتون رو بهم بدید خوشحال میشم گوش بدم.