پرش به محتوا

اختلالی به نام اگر ده سال پیش…

چند روز پیش با دوست عزیزی قدم می‌زدم، می‌گفت پدرش همیشه از ده سال پیش حرف می‌زند، کارهای همین امروز را انجام نمی‌دهد تا ده سال بگذرد و بعد بگوید اگر ده سال پیش … . کمی فکر کردم و دیدم من هم دچار این اختلال هستم. مدام با خودم در جر و بحثم که اگر ده سال پیش فلان کتاب را پیش بهمانی برده بودم و فلان فیلمنامه را پیش بیساری امروز اوضاع فرق می‌کرد. اگر هفت ماه پیش… اگر پارسال… . کمی بیشتر فکر کردم دیدم این اختلال در سطح ملی هم دیده می‌شود. اگر هزار و چهارصد سال پیش رستم فرخزاد… اگر پانصد سال پیش سلطان حسین صفوی… اگر چهل سال پیش… . تحلیل کاملِ این اختلال از تخصص من خارج است، من در این یادداشت توصیفش می‌کنم به همراه تحلیلی مختصر.

در بسیاری از مواردِ اگر ده سال پیش…، ادعای مورد بحث در نگاه اول درست به نظر می‌رسد. یعنی به نظر می‌رسد که اگر سلطان محمد خوارزمشاه از چنگیز خان شکست نخورده بود، ما امروز زندگی بهتری داشتیم. این خیال تقریبا بدیهی به نظر می‌رسد، مگر نه؟ ولی دو واقعیت را نباید فراموش کرد: اول این که ما پیشگو نیستیم. هیچکس نمی‌تواند قاطعانه بگوید اگر محمد خوارزمشاه سپاه مغول را می‌شکست، ایرانِ امروز وضعیت بهتری داشت. شاید در آن یکی خط زمان دماوند فوران می‌کرد و ایران از دود و گدازه سیاه می‌شد. شاید اگر سلطنت خوارزمشاهی ادامه می‌یافت اتفاقات بدتری برای کشور ایران می‌افتاد، از کجا معلوم؟ واقعا نمی‌شود مطمئن بود. واقعیت دوم که مهم‌تر است اینکه گذشته، گذشته است و ما نمی‌توانیم کاری در موردش بکنیم.

به نظر من یکی از ریشه‌های اختلالِ اگر ده سال پیش… نارضایتی از وضعیتی است که در آن گیر کرده‌ایم و راه حلش را نمی‌دانیم. این در مورد تک تک آدم‌های گرفتار صادق است(خدمت آن دسته از عزیزانِ صاحب رفاه که ناله‌های مردمِ گرفتار آسایششان را به هم زده جسارت نشود.) چون نمی‌دانیم در آینده چه خواهد شد و در مقابل اکثر تحولات واقعا کاری ازمان ساخته نیست به گذشته رجوع می‌کنیم و برای اینکه نقشی برای خودمان بتراشیم می‌گوییم اگر ده سال پیش فلان… .

یکی از ریشه‌های دیگر این اختلال، بی‌ثباتی شدید جامعه‌ی ایران است. یعنی در گذر ده سال جوری تمام محاسبات تغییر می‌کند که آدم باید بنشیند و زندگی‌اش را از اول برنامه‌ریزی کند. وقتی دلار غافلگیرانه چهار برابر می‌شود، آدم‌ها حق دارند بگویند اگر پارسال… . وقتی یک موسسه‌ی مالی اعتباری در روز روشن پول مردم را می‌بلعد و کسی پاسخگو نیست، طبیعی است که آدم‌ها بگویند اگر چند سال پیش… . اگر ثبات وجود داشته باشد، ابهام کمتر است و تکلیف روشن‌تر و آدم‌ها کمتر حسرت می‌خورند که در فلان گذرگاهِ حساس چرا دیر اقدام کردند.

ریشه‌ی سوم  اختلال، تاخیر در اقدام و تصمیم‌گیری است. این یک مورد بین من و حکومت مشترک است. ما دیر تصمیم می‌گیریم و دیرتر عمل می‌کنیم. در واقع وقتی دست به عمل می‌زنیم که چاره‌ای باقی نمانده، شبیه فوتبالیستی که پابه‌توپ حرکت می‌کند و تا وقتی بین بازیکنان حریف گیر نیفتاده فکرِ پاس دادن نمی‌کند. با هر مشکلی مثل دندان پوسیده‌ای برخورد می‌کنیم که با یک خرجِ چند صد هزار تومانی می‌شود ترمیمش کرد، ولی ما صبر می‌کنیم کار به عصب و روکش برسد و خرج بشود چند میلیون. یکی از این دندان‌ها دریاچه‌ی ارومیه بود که از یک ترمیم ساده تبدیل شد به بحرانی ملی. دریاچه‌ای که بهترین فرصت برای منطقه‌ی شمال غرب بود، حالا شده تهدید، که اگر خشک بشود چه خواهد شد… . در این شرایط طبیعی است که آدم بگوید اگر چند سال پیش…

خاطرتان هست که در ایام محنت محمودیه اقتصاددانان سه بار به احمدی نژاد نوشتند، آن نامه‌ها توصیف امروز ما بودند. احمدی نژاد چه کرد؟ به اقتصاددانان خندید و کرد آنچه را که نباید می‌کرد. حالا یک عده می‌گویند اگر ده سال پیش فلان. خب چه فایده؟ او می‌دانست کار درست چیست و نکرد. مثل من که بارها و بارها می‌دانستم کار درست چیست و نکردم. اما سوال مهم این است: حالا چه باید کرد؟ حالا باید کاری که درست است انجام داد. کارِ درست را چطور تشخیص دهیم؟ تحلیل عقلانی گذشته و کسب اطلاعات از زمانِ حال. تنها کاربرد گذشته همین است: تحلیل آن برای درکِ بهترِ زمان حال. حسرت و فکر کردن به خط‌های موازی زمان که اگر فلان کار را سال 80 کرده بودم، سال 89 اینطور شده بود و سال 96 آنطور، جز اینکه روزی دو سه ساعت وقت آدم را تلف کند فایده‌ای ندارد. باید تصمیم گرفت و عمل کرد.

پ.ن: این یادداشت اول در کانال تلگرام شبگار(t.me/shabgarmag) منتشر شده است.

1 دیدگاه دربارهٔ «اختلالی به نام اگر ده سال پیش…»

  1. بازتاب: چرا کتابخانه‌ نیمه‌شب را ترجمه کردم؟ – Writing in-between

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *