یک مونولوگ
گام معلق خفتگیر/ امین حسینیون
اگر این مطلب برایتان جالب بود، پیشنهاد میکنم مرا در اینستاگرام فالو کنید: (https://www.instagram.com/ahosseinioun/)
یا در توییتر (https://twitter.com/Ahosseinioun)
که بیشتر در ارتباط باشیم.
اجرای این متن از نظر من حلال اندر حلال است ولی
.برای اجرا به من ای.میل بزنید یا کامنت بگذارید ممنون میشوم، خوشحال میشوم بدانم نوشته ام اجرا میشود ahosseinioun@gmail.com
و همچنین لطفا از اجرایتان عکس یا فیلم برایم ارسال کنید از هر نظر برایم جالب است بدانم متنم چه مسیری را در ذهن خلاق دیگران طی میکند.
و فایل پی دی اف را اینجا دریافت کنید
مونولوگ دیگرم شلیک به تماشاچی را هم اینجا بخوانید
و مونولوگ من و اژها را اینجا
[پس زمینهی صحنه پارک است، درختانی بلند و زمینی سبز و چمنی. از گوشهی صحنه حلقهی طناب دار پیداست و در طول 20 دقیقه آرام آرام حرکت میکند و واردِ صحنه میشود تا در پایان برسد بالا سر خفتگیر. خفتگیر جوانی است با ظاهری معمولی. خیلی خفن و عجیب غریب نیست. ممکن است همین دیشب با او فوتبال بازی کرده باشید یا سوارِ ماشینش شده باشید و سرِ کرایه بحث کرده باشید.]
خفتگیر:
من دیگه اسم ندارم. دیگه خفتگیرم تا آخرِ عمرم که دیگه چیزی ازش نمونده. حکمم اعدامه… من فقط یه بار اعدامی دیدم. صبحی که جواد خرگوشو به جرمِ قتل وحید بیابانی، جلویِ همین پارک [با دست اشاره میکند] اعدام کردن من و سعیدم بودیم. من برده بودمش. میخواستم ببینم اعدام در ملا عام چیه. هنوز شهر تاریک بود. بعضیا تخمه میخوردن. چشمای جواد خالی شده بود. نه شر تو نگاش بود نه نکبت، نه درد بود نه زخم. خالی بود. آب خورد. یه لحظه سرشو گذاشت رو شونهی اونی که طناب و مینداخت گردنش. یارو سر تا پا سیاه پوشیده بود. اگه جواد سرشو نذاشته بود رو شونههای طرف نمیدیدمش. رنگِ شب بود. جواد خرگوشو کشیدن بالا. دستو پا زد و جون داد. خیلیا عشق کردن. خیلیاشون حق داشتن. جواد کم نامردی نکرده بود. خورشید که از پشت پارک اومد بالا جمعیت پخش شد. سعیدم رفت قهوهخونه عدسی بزنه. من موندم و مادرِ وحید. من خودم و جایِ جواد میدیدم. مادرِ وحیدم حتما تو خیالِ وحید بود. وحید بیابانی امیدِ محل بود. کشتیگیر بود. هیکل آ، اخلاق آ، مرام آ. قهرمانی استانو داشت، رفته بود برا کشوری.
یه شب با بچهها نشسته بودیم. زیدِ جواد، دوستِ نازلی، میخواست برینه به جواد بهش گفت قبلا با وحید بوده، وحید خیلی از جواد مردتره. همه خندیدن. حالا دختره اصلا تو این حدا نبود که وحید بهش نگا کنه ها. ولی لفظِ زیدیه رفت تو مخِ جواد. هرچی باهاش حرف زدیم از مخش نیومد بیرون. ماه تموم نشده چاقو رو تا دسته فرو کرد تو پشتِ وحید.
محل سیاه پوشید. مادرش، مادرم، بابام. سیا سپر تازه پولِ بابامو خورده بود، بابام سکته کرده بود، خونه میخوابید. تلفنی بهش خبر دادن. من دمِ پنجره سیگار میکشیدم. یه نگاهی به من کرد، یه آهی کشید. گفت دیگه که چی. اون آه بابام هیچوقت یادم نمیره. فقراتمو لرزوند. بابامو قبل از اعدامِ جواد کردیم زیرِ خاک.
شبی که منو گرفتن دو تا چیز یادم بود. چشمایِ خالیِ جواد و آهِ بابام. با جیغِ مادرم از خواب پریدم تا بفهمم چی شده چهارتا ماسکدار بالا سرم بودن. با شورت و عرقگیر و زنجیر طلا و دستبند کشیدنم بیرون. کوچه بیدار بود. نمیدونستم واسه چی میبرنم. ریده بودم به خودم. مادرم ضجه میزد. گریه می کرد می گفت «آخه چرا گوش ندادی به حرفام.» به مامورا نمیگفت نبرینش. میدونست حقمه. میدونستم حقمه. خیلی خراب بودم، ولی از دور که دیدم بچه مچهها سر کوچه جمع شدن، منم خودمو جمع کردم. سرمو گرفتم بالا. بچههای کوچههای دیگهم رسیده بودن. واسه کوچه افت داشت ما سر پایین بریم. اینا تو مدرسه با هم چشم تو چشم میشن، تو محل چشم تو چشم میشن، خوبیت نداره.
سعید و که تو ماشین دیدم خیالم راحت شد. جون گرفتم. شک ندارم بچهها هنوز دارن تعریف میکنن که وقتی منو میبردن نذاشتم افسره من و بکنه تو ماشین، خودم با گردنِ صاف رفتم تو. میدونم واسه شما آقایون شیک و خانومهای میلیونی این چیزا مهم نیست؛ ولی واسه ما مهمه. بالاخره تهران شهرِ مام هست. مام بلدیم حرف بزنیم، به سوسک نمیگیم سوکس. مام دانشگاه داریم. از دانشگاههای شما یه سری دکتر مهندس میاد بیرون از دانشگاهِ ما یه سری مثلِ من، به قولِ مامورا اشرار. یه ذره پا تو کج بگیری دیگه اسم نداری، اشراری. مادرم خیلی گفت درست شو. نشدم. تو دادگاه گفتم برا خرجِ عمل مادرم خفتگیری کردم. دروغ گفتم. حالا که آخر خطم بگم مادرم سالمه، اگه از اعدامِ من دق نکنه سالمه. خواهرمم سالمه اگر اون شوهرِ حیوونش بذاره. مادرم هرچی مصیبت کشیده طاقت آورده، نمیدونم طاقت داره منو بالایِ دار ببینه یا نه.
خیلی جون کند من آدم شم. بار اول که با کاپشن مارک رفتم خونه مادرم مثل میخِ پرچ چسبید به من، تا ازم کشید بیرون کاشپن خفتیه. انقدر گفت که قسم خوردم دیگه نکنم. ولی کردم. میگفتم خفت نکنم چیکار کنم؟ برم کشتی گیر شم نامردا با چاقو منو بزنن؟ آخه تو شهری که وحید بیابانیشو با چاقو میکشن، آدم چرا دزدی نکنه؟ میگفت اکبر برقی.
اکبر برقی غریبه نبود، بچههای کوچه بود شاگرد الکتریکی واستاده بود. اینجا که میرسید من خفه میشدم. آره مادرمون دوس داره ما پیر شیم، دوس داره خودش زودتر از ما بره، ولی آخه اون زندگیه که اکبر میکنه؟ نیست. اینا رو که نمیشه به مادر گفت. این خط این نشون، اونم هیچی نمیشه. معتاد نشه، با چاقو نزننش، زن میگیره توله پس میندازه میشه بابایِ من. سر پیری یه سیا سپری پیدا میشه کل پولشو میخوره. خدایی اگر کسی لایق اعدام بود، سیا سپر بود. تو یه دعوایی هشت نفر با قمه و شمشیر ریختن سرش، سیا درِ پراید و کند، دستش گرفت جای سپر. یه دستش شمشیر یه دستش درِ پراید. هر هشت نفر و خونی کرد رفتن. از اون روز اسمِ سیا سپر روش موند.
من که رسیدم اول دبیرستان، سیا سپر سه چهار سالی بود دوم مونده بود. تو مدرسهی ما یه نفر بود که سیا باهاش کاری نداشت اونم وحید بیابانی بود. بقیه همه ازش حساب میبردن؛ ناظم و مدیر و معلما هم که کاری به کار ما نداشتن تا خون بریزه زمین. معلمایِ با درکی داشتیم، میفهمیدن ما یه جورایی حراستِ کوچهایم. اگه موتور کسی رو از کوچه میبردن صاب موتور با ما قاطی میکرد میگفت شما کجا بودین. من و سعید بیشتر با وحید بیابانی میگشتیم، وحیدم میدونست قضیه چیه هوای ما رو داشت. وحید با هرکس گرم می گرفت از لیستِ سیا خط میخورد.
ما سال پیش دانشگاهی گفتیم خداحافظ مدرسه، امتحانا رو داده و نداده زدیم بیرون. الان پشیمونما، اگر درس میخوندم میاومدم دانشگاهِ شماها، یه دزد باکلاسی میشدم، بی قمه، با قلم. نه که همه تون دزد باشینا، نه، جسارت نشه. ولی بعضیاتون که هستین، به اونا ایشالا که جسارت شده باشه.
اون زمستون هوا خیلی سرد شده بود، اصلا نمیشد رفت درس خوند. سعید اومد گفت «بریم پاسداران یه کاپشن بگیریم.» گفتم «چرا نگیریم؟» اونی که خونهش تو پاسدارانه زورش میرسه فردا یکی نوشو بخره. بچه بودیم دیگه، نمیفهمیدیم یه عده هرچی دارن میدن اجاره خونه که کدپستیشون پاسداران باشه!
اون شب من داغون افتاده بودم گوشه قهوه خونه. شب قبلش با بابام رفته بودیم دمِ گاراژ سیا کتک بدی خورده بودیم. بابام پول و داده بود دست سیا که سود بگیره، سیا پول و خورده بود و زده بود زیرش. بابامو تو راهِ دادگاه خفت کرده بودن سفته مفته ها رم ازش گرفته بودن و تمام. ما رفته بودیم نمیدونم چیکار. اصلا نمیدونم بابام چطوری خر شده بود پول و داده بود دستِ سیا، مردِ سادهای بود مرحوم. تا میخوردیم ما رو زدن. حقا شما جایِ بابایِ من بودی سکته نمیکردی؟ نمیافتادی گوشه خونه؟ پولتو بخورن، خفتت بکنن، کتکت هم بزنن؟
کوچههای پاسداران پهن و تاریک و بلنده. یه کنجی قایم شدیم، ده دقیقه، بیست دقیقه، نیم ساعت، تا شکار اومد. یه جوونکی بود کولهای داشت و هدفون تو گوشش بود… سعید چاقو رو گذاشت زیرِ گلوش چسبوندیمش به دیوار. شاشیده بود به خودش صداش در نمیومد. سیم هدفون و کشیدم رسیدم به گوشی. سعید کولهشو گرفت. کاپشنشو در آوردیم. میلرزید. نگام افتاد به کفشاش. آدیداس سه خط. کفشاشو از پاش کشیدم بیرون. سعید گفت «یخ میزنه پاش تو این برف، گناه داره.» گفتم «گناه و من داشتم که کتک خوردن بابامو دیدم و هیچکس نیومد جلو.»
موتور و که روشن کردیم تازه صدای دزد دزدِ بدبخت در اومد. من که ندیدم ولی سعید میگه یه خندهای تو صورتم بوده اون شب که عینشو قبلا ندیده بوده. لابد راس میگه. حالا که دم آخر رسیده راستشو بگم. من خرابِ ترسِ تو چشماشون بودم. قاضی که گفت ارعابِ عمومی، اینجاش راست بود. ولی خداییش من واسه یه بچه دانشجو تو یه کوچه خلوت ترسناکم، وگرنه این خیابونا از همه چی ترسناکترن. من اگر میتونستم یه ملت و بترسونم که وضعِ زندگیم این نبود. اصلا مگه شما تهرانیها از چیزی هم میترسین؟ هر روزی یهو زلزله بیاد سه میلیونتون میمیرن، نمیترسین. هوا آلودهس صدتا صد تا سرطان میگیرین، نمیترسین. کرور کرور تو پراید میمیرین، نمیترسین. بعد از من بترسین؟ نه داداش، نه آبجی.
همون بچه تو همون کوچه هم از من فقط سی ثانیه ترسید. میدونین چرا؟ تو پیشونیِ من از ده سالِ پیش نوشته چاقو، اعدام، تو پیشونیِ اون نوشته دانشگاه، دکتر. اون دوست دخترش دندون پزشکه، من دوست دخترم منشیِ دندون پزشکم نیست، نازلیه. اون میدونه منو یه بار، نهایتا دو بار تو عمرش میبینه و یه ضرری میده و تمام. ولی من هر روز تو آینه خودمو میبینم.
همون سال پیش دانشگاهی با اکیپِ نازلی اینا قاطی شده بودیم. نازلی با من بود، دخترخالهش با سعید، دوستش با جواد. راستِ حسینی ما رو واسه دعوا میخواستن و بس. ما هم عشق میکردیم بریم عربده کشی. اصلا نصف اون خفتگیریها واسه نازلی بود. اونم خرج داشت. باباش که بهش یه قرون هم نمیداد. میخواستی نازلی خانم شیک و پیک باشه باید براش خرج میکردی.
بابای مام میخواست از خونه بیرونمون کنه، نمیتونست. پرسپولیسم اون فصل ریده بود. همهش جمع شد، شد دق، شد سکتهی مجدد، تا یه سال بعد از ماجرایِ سیا سپر، بابامو کفن کردیم. خیلی گریه کردم. سه ماه نشد که جواد خرگوشو کشیدن بالا. باد گرفت. جواد تاب میخورد. باد تندتر شد جواد بیشتر تاب خورد تا گیر کرد تو درخت پارک. مامورا ریخته بودن به هم نمیدونستن چیکار بکنن. میدویدن این طرف اون طرف که جنازه رو از درخت بکشن بیرون. من همونجا خندهم گرفت. تصمیمو گرفتم. سیگار و گذاشتم گوشهی لبم و رفتم قهوه خونه با سعید عدسی رو زدیم. جواد و شب قبل گیر افتادنش دیده بودم. پول لازم داشت براش نقد بردم. گفتم «خاک بر سرت واسه یه دخترِ دو زاری آدم کشتی ریدی تو یه محل.» گفت:«الاغ دختر چیه، سیا سپر میخواست وحید نباشه. گفته بود یا میکشیش یا ننه باباتو میکشم. تو بودی نمیکشتی؟» راست میگفت. شما بودی نمیکشتی؟ من خودم جواد و فروختم به پلیس. وحید مرد بود. حقش نبود به حرفِ سیا بمیره. جواد آدمشو عوضی کشته بود. بعد اعدامش ماه تموم نشده یه شب چاقو رو تا دسته فرو کردم تو کمر سیا سپر و در رفتم. وقتی من و تو کوچه با دستبند میبردن فکر میکردم به جرمِ قتله. سعید و که تو ماشین دیدم فهمیدم خفتگیریه خیالم راحت شد. حالام ناراحت نیستم. من قاتلم، حقم اعدامه، ولی سعید حقش نیست. سعید هنوز اسم داره.
طناب دار بالایِ سر خفتگیر رسیده است. یک نفر سیاهپوش با بطریِ آب معدنی وارد صحنه میشود. دست خفتگیر را با بستِ کمربندی میبندد. به خفتگیر آب میدهد. طناب را گردنِ خفتگیر میاندازد. موسیقی شروع میشود. خفتگیر را میکشند بالا. صحنه به آهستگی تاریک میشود. صدایِ سوت و کف و تشویق استادیوم شنیده میشود. خفتگیر دست و پا میزند و جان میدهد.
صحنه تاریک میشود.
تمام.
بازتاب: مونولوگ ـ شلیک به تماشاچی - Writing in-between
سلام.من میخوام گام معلق خفتگیر رو مشهد به اجرا بذارم ولی به تایید شما نیاز دارم.شماره تماسم ۰۹۳۰۲۴۰۰۸۶۰
سلام
متنی که بالای نمایشنامه نوشتم میتونید به عنوان مجوز اجرا استفاده کنید
و من هر سوالی داشتین از طریق ای.میل پاسخگو هستم
ahosseinioun@gmail.com
سلام.متن خیلی خوبیه. من تصمیم دارم نمایشنامه تون رو توی تهران اجرا ببرم.باید حتما بهتون ایمیل بزنم
شما خودتون تهران هستین ؟
سلام و ممنون از حسن توجهتون
بله من ساکن تهران هستم و خوشحال میشم ای.میل بزنید
ahosseinioun@gmail.com
بازتاب: یک مونولوگ کوتاه: من و اژدها - Writing in-between
slam mn in matno mikham 4mahal ejra konm moshkeli nis dast bbrm tosh
?????????????????????????????
سلام دوست عزیز
اگر از طریق ای.میل با من در تماس باشید سریع تر پاسخگو خواهم بود
در مورد تغییراتی که مایل به انجامش هستید هم اگر ای.میل بفرستید و توضیح دهید قاعدتا به نتیجه مشترک خواهیم رسید.
سلام من بدنبال یک مونولوگ میگشتم برای اجرا انشالله یکی از منولوگ های شمارو انتخاب کنم امیدوارم اجازه داشته باشم مرسی
سلام
بله حتما اجازه دارید
اگر از اجرایتان فیلم و عک هم بفرستید خوشحال میشوم.
سلام ، من یه اتود راجب حس هراس میخام، بنظرتون این مونولوگ مناسبه؟
سلام
به نظر من بله، هست
سلام من اتود کلاسی زدم و اتود خوبی شد ممنون از نوشته ی خوبتون
ممنون از شما
با سلام.
آقای حسینیون عزیز براتون پیامی به ادرس جی میلتون فرستادم لطفا چک کنید.
سلام ، بندہ بازیگر تاتر ھستم این متن رو واسہ اجرای ترمم انتخاب کردم متن جالبیہ فقط یکم کارگردانیش و فضا سازیش سختہ من فضارو یہ سلول تصور کردم کہ خفتگیر دچار یہ جنون شدہ و تعریف میکنہ قصہ و در کل متن جالبی بود
به نظرم مکان جالبی رو انتخاب کردین. امیدوارم موفق باشید
ترم چندموی
سلام آقای حسینیون خیلی از مونولوگتون خوشم اومد و به همین خاطر اونو انتخاب کردم برای اتود کلاس تئاترم و قرار است یه انیمیشن کوتاهی رو روش بسازم اگه اشکالی نداره
دوباره ممنون از نوشته تون
من دنبال منولوگم برای اجرا و هنوز مطالعه نکردم متن هاتون رو. ولی باید جالب باشن. از همینجا ازتون تشکر میکنم و کسب اجازه اگر خواستم اجرا کنم یا ازش ایده بگیرم
خواهش میکنم
امیدوارم اجرا یا اجراهای موفقی داشته باشید
سلام.امیدوارم حالتون خوب باشه. من نمایشنامه گام معلق خفتگیر رو خوندم و واقعا دوستش داشتم. راستش یه ارتباط خیلی خوبی با متنش گرفتم و ملکه ی ذهنم شده و مدام به بعضی دیالوگاش فکر میکنم. بهتون تبریک می گم واقعا عالی بود.
ممنون
امیدوارم موفق باشید
سلام این چند تا داستانه
سلام من قراره برای یک جشنواره به نام تک شرکت کنم، قبلا تو پلاتو خودمون انجام دادم
ولی خوب این چون یه کار برای جشنواره است هم برای اجازه گفتم بهتون
هم اینکه میتونید متن و ی مقدار طولانی تر کنید؟؟
چون باید حودود20الی45دقیقه باشه
و من قبلا که اجرا کردم کلا 15 دقیقه شد
ممنون میشم اگه کمک کنید
درضمن من برای مونولوگ استانی از طرف مدرسه هم شرکت کردم
برای نام نویسنده اسم شماره نوشتم
متن تون فوق العاده عالی و قوی هست
سلام سارا خانم
امیدوارم اجرای موفقی داشته باشید
ولی امکان طولانیتر کردن متن نیست، متن تمام شده س. شما میتونید به سلیقه خودتون چیزی به متن اضافه یا ازش کم کنید و توی پوستر اجرا، بنویسید بر اساس مونولوگ گام معلق خفتگیر اثر امین حسینیون.