درباره همزاد داستایوفسکی
اگر این مطلب برایتان جالب بود، پیشنهاد میکنم مرا در اینستاگرام فالو کنید: (https://www.instagram.com/ahosseinioun/)
یا در توییتر (https://twitter.com/Ahosseinioun)
که بیشتر در ارتباط باشیم.
این یادداشت قبلا در روزنامه بهار با تغییراتی و عنوان زیر شنل گوگول منتشر شده است.
همزاد داستایوفسکی را از کتابفروشی آنلاین چهل کلاغ بخرید
همزاد را نشر ماهی در 146 صفحه، و با قیمت ده هزار تومان با ترجمهی ظریف و دقیق سروش حبیبی منتشر کرده است. چندان هم گران نیست، کافی است یک شب به جای پیتزا کتاب بخورید. مرحوم داستایوفسکی نقل قول معروفی دارد که ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدیم و در رمان کوتاه همزاد همین حرفش را عملا نشان داده است. همزاد دومین رمان داستایوفسکی و به نظرِ من، تحت تاثیر فضای دیوانهوار داستانهای گوگول است.
همزاد داستان یک کارمند میان پایه است که دچار توهم شدید میشود و یک نسخهی دیگر از خودش را توهم میکند. تا همینجا یک خصلت مهم آقای گالیادکین کارمند دولت بودنش است. چیزی بسیار کمیاب در داستانهای فارسی این روزها، در رمانها و مجموعه داستانهای این چند سال بودهاند کارمندانی، ولی صرفا به شغلشان اشارهای شده است. دوم اینکه آقای گالیادکین واقعا یک آدم معمولی است، یک آدم خیلی معمولی، که به اعتبار جنونش به مقام قهرمانی داستان ارتقا پیدا کرده است. این آدم معمولی که کاملا هم معمولی است، بالاخره یک وجه منحصر به فرد برای خودش دارد. البته خیلی هم معلوم نیست واقعا دیوانه باشد. من شخصا یک جاهایی حس میکردم واقعا توطئهای در حال وقوع است تا آقای گالیادکین بیچاره را از صحنهی بازی محو کند و به نظرم خواندن این رمان برای کسانی که همیشه نگران نقشههای دیگران برای نابودیشان هستند، خالی از لطف نخواهد بود.
آقای گالیادکین آدم خوبی است. به نظر خودش خیلی پابند به اصول اخلاقی رایج است. خیلی هم مبادی آداب است و معتقد است که از هیچ راه رایجی مثل چاپلوسی و … نباید و نمیشود به موفقیت و ترقی دست یافت. در طبقهبندی قهرمانهای فرای اگر قرارش دهیم، آقای گالیادکین در پایینترین ردیف یعنی قهرمانهای کنایی جای میگیرد. آدمی که هم از آدمیان اطرافش پایینتر و ضعیفتر است و هم از محیط اطرافش و کلا بر چیزی چیرگی ندارد و کاربرد اصلی چنین قهرمانی برجسته کردن عیوب آدم یا جامعه است.
در مورد خاص آقای گالیادکین، همزادی که ظهور میکند موجودی است نقطهی مقابل آقای گالیادکین، همزاد او مزور و حیله گر و … است و خلاصه برای پیشرفت از هیچ کاری فروگذار نیست و به سرعت هم ترقی میکند. در لایهی زیرین داستان یک نقد اجتماعی هم در جریان است. نقد جامعهای که در آن برای پیشرفت راهی نیست جز چیدن کدو بادمجان دور بشقاب آقای رییس و خالی کردن زیر پای دیگران به هر شکل و وسیلهی ممکن. این نقد اجتماعی را میتوان در رمانهای بعدی داستایوفسکی هم به وضوح دید و به نظرم در رمانهای بعدی استاد فیودور پختهتر و بهتر هم اجرا شده است. آقای گالیادکین از نظر من نمایندهی بارز کسی است که چون به قواعد بازی جامعه تن نمیدهد در هم فرو میشکند و تعادل روانش را از دست میدهد. از این نظر گالیادکین یک جور مدل اولیه برای پرنس میشکین در ابله هم هست، و حتی هر سه برادر کارامازوف که هرکدام به نحوی از تطبیق خودشان با سیستم عاجز بودند و بسیاری دیگر از شخصیتهای ماندگار داستایوفسکی.
گرچه یک خوانندهی متفاوت ممکن است همزاد را بخواند و بگوید گالیادکین اصلا بیمار روانی هم نیست، و همزادش واقعی است و مثلا رمان را مصداقی از رئالیسم جادویی بداند، ولی ما فرض میکنیم گالیادکین واقعا بیمار است. از این نظر هم شخصیت او زمینهای است برای دیوانگان بعدی داستایوفسکی که در هرکدام به سبک خودشان دچار شکلی از عدم تعادل هستند. حتما مباحثهی طولانی ایوان کارامازوف با شیطان را یادتان هست، یا صحنهی پایانی ابله را. با این تفاصیل به نظر من همزاد جزء آثار درجه یک داستایوفسکی نیست، اما یکی از دوستان یادآوری کرد که ناباکوف دقیقا نظر عکس داشته است و همزاد را در زمرهی بهترین آثار داستایوفسکی دانسته است.
در پایان موخرهی کتاب آقای حبیبی مترجم ابراز امیدواری کرده اند که وقت ما از خواندن همزاد تلف نشود. قطعا خواندن همزاد خالی از لطف نیست و حتما وقت تلف کردن نیست. مهمترین سوال در پایان این است که چطور آقای حبیبی برادران کارامازوف را ترجمهی مجدد نمیکنند؟ من شخصا منتظرم این رمان را با ترجمهی فصیح ایشان بخوانم.
تبریک میگم
بازگشتتون رو 🙂
ممنون