این مقاله چون نصفه است و تمام ابعاد را پوشش نمی دهد هیچگاه در کتاب ماه کودک و نوجوان منتشر نشد، اما تا اینجایش هم متن بدی نیست.
ترجمه ای بد برای اسم کتاب هایی جالب
مجموعه کتابهای «آرمنتهی جنزده» برای کودکان نوشته شدهاند و اقلا سبک تصویرگری قابل توجهی دارند. نویسندهی این کتابها خانم «انجی سیج»، مسیر کار در حوزهی ادبیات کودک را از تصویرگری برای کتابهای خردسالان آغاز کرده و پس از تالیف چندین کتاب تصویری و … به حوزهی رمان وارد شده است. مجموعهی «آرمنتهی جن زده» دومین سری کتابهای اوست که با اقبالی نسبتا خوب روبرو شده است. در این مقاله دربارهی کتاب پنجم از مجموعه حرف میزنیم. یعنی کتابی که در ایران با نام «ارواح پرستار» منتشر شده است. اما پیش از ورود به بحث اصلی باید چند نکته دربارهی ترجمهی اسم کتاب بگویم.
«آرمنتهی جنزده» اولا ترجمهی صحیحی نیست، و دوما از موضوع و معنا به دور است. اصطلاح جن زده عموما برای آدمها به کار نمیرود. خود من در برخورد اول فکر کردم آرمنته نام یک مکان است نه یک آدم، مثل باغ جن زده، آب انبار جن زده و … . معمولا برای نشان دادن ارتباط شخصی با اجنه، او را جنی خطاب میکنند. یعنی باید گفت «آرمنتهی جنی»، اگر بخواهیم آرمنته را به اجنه وصل کنیم. اما مسئلهی اصلی در کاربرد کلمهی جن است. جن یک موجود مشخص است، از تباری مشخص، و در داستانهای آرمنته جایی ندارد. آیا منظور مترجم، متصل کردن این داستان به فرهنگ ایرانی و اجنه در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی بوده است؟ یا بدون توجه به معنای محتملی که از این نام بر می آید، چنین ترجمهای را برگزیده است؟
تداخل معنایی ایجاد کردن میان جن، شبح و روح، یک اشتباه بزرگ است. اسم این مجموعهی کتابها را به راحتی میشد به ترکیبی بدون استفاده از کلمهی جن، ترجمه کرد. اجنه با ارواح و اشباح متفاوتند. چه به وجودشان باور داشته باشیم، چه نه، باید به تبارشناسی آنها احترام بگذاریم. علاوه بر اینها، جن زده، و جنی در فرهنگ ما بار معنایی به شدت منفی دارند و حسی از ترس و وحشت همراهشان هست که تناسبی با این مجموعه از داستانها ندارد. در حالیکه در اصل اسم از لغت spookie استفاده شده است که نه جدیت جن زده را همراه دارد، نه بار سنگین فرهنگی آن را.
اما ترجمهی اسم خودِ کتاب به «ارواح پرستار» هم تولید معنای معکوس است. اسم کتاب، با استفاده از کلمهی انگلیسی پرستاربچه ساخته شده و معقولترین و صحیحترین ترجمه برای آن پرستارانِ ارواح است. چنین اسمی با داستان اصلی کتاب هم همخوانی کامل دارد، داستانی که در آن آرمنته و دوستش مجبورند از دو روح بدجنس پرستاری کنند. ارواح پرستار کاملا در تناقض معنایی با اسم اصلی کتاب است. من متوجه دلیل این معکوس کردن معنا نمیشوم. مخصوصا که متن کتاب نثری روان دارد و خوشخوان. و نشر افق از ناشران اصلی در حوزهی تولید کتاب کودک و نوجوان است. چنین بی دقتی در ترجمه، میل به تطبیق متن کتاب را با متن اصلی بیدار میکند، اما موضوع اصلی در این مقاله تطبیق متون نیست. آنچه در این مقاله مورد واکاوی مختصر قرار میگیرد دو عنصر بسیار مهم در این کتاب است، اول خانهای که آرمنته در آن زندگی میکند و دوم خودِ قهرمان کتاب.
خانهی آرمنته
همانطور که پراپ در کتابش «ریخت شناسی قصه های پریان» دربارهی الگوی داستانهای فولکلور حرف میزند، داستان همیشه از خانه شروع میشود. خانه، که مفهومی است در ارتباط با امنیت و آرامش و عشق، نقش اساسی در داستانهای ماجرایی دارد. همانطور که میدانیم ژانر فانتزی ریشهی جدی در همان قصههای پریانی دارد که پراپ در کتاب ریخت شناسی قصههای پریان[i]، از آنها حرف میزند. در الگوی پراپ نقش خانه کاملا واضح است. داستان از خانه آغاز میشود. و با غیبت یکی از اعضای خانواده، از خانه. کسی که از خانه خارج شده است مورد صدمه واقع میشود، و قهرمان برای حل کردن این مشکل مجبور میشود از خانه خارج شود و به حل مشکل بپردازد. در واقع در الگوی پراپ، وظیفهی اصلی قهرمان، حراست از خانه و خانواده است. چنین ایدهای را جوزف کمپل در کتاب قهرمان هزار چهره، و کریستوفر ولگر در کتاب سفر نویسنده بسط و گسترش میدهند. در این نوع نگاه، قهرمان کسی است که از خانهاش دفاع میکند. اما به نظر میرسد در طول زمان این دیدگاه تغییر اندکی کرده باشد.
در زمان پراپ خانه مامن آسایش و آرامش بود و هیچگاه دستخوش تلاطم نمیشد. همانطور که مثلا در داستانهای شاهنامه هیچگاه رستم دچار یک مشکل خانگی نمیشود. هیچ قهرمانی هم نیست که علیه خانوادهی خودش بجنگد. من در مقالهی «فردا، مورچهی سیاه» در همین مجله، قهرمان را بر حسب نوع رابطهاش با خانه به چهار دسته تقسیم کردم. . 1. قهرمانانی که خانه دارند و خانهشان را دوست دارند و به خاطرش خواهند جنگید. 2. قهرمانانی که خانهای ندارند اما به خاطر خانهای که پیدا میکنند خواهند جنگید. 3. قهرمانانی که خانه ندارند، و علاقهای هم به داشتن خانه یا جنگیدن ندارند. 4. قهرمانانی که خانه دارند، ولی دوستش ندارند و به خاطرش حتی نخواهند جنگید.
اما آرمنته در هیچکدام از این دستهها جا نمیشود. خانه در داستان آرمنته کارکردی فراتر از یک مکان دارد. شرایط خانهی آرمنته یادآور مکانی مانند هاگوارتز ـ مدرسهی جادوگری ـ در سری رمانهای هری پاتر است. کمی به این ایده نزدیک شویم.
در داستانهای هری پاتر، هری کوچکترین علاقهای به خانهای که در آن بزرگ شده ندارد. او از خانهی ناپدریش گریزان است اگرچه آنجا احساس امنیت میکند. اما بر عکس به هاگوارتز احساس تعلق خاصی دارد، هاگوارتز جایی است که از خانهی خودشان قدیمیتر است و در زندگی هری نقش سازندهتری بازی میکند. هری در پایان داستان بر سر دفاع از هاگوارتز با دشمنش میجنگد، نه دفاع از خانهی پدریش. همین حالت در مورد آرمنته هم وجود دارد. خانهی پر از روحی که آرمنته الان در آن به طور مشترک با واندا ـ دوست جادوگر آرمنته ـ زندگی میکند، خانهی پدریش نیست.
به نظر میرسد این ایده محصول شرایط جدید است. در دوران جدید مفهوم خانهی پدری ـ به عنوان زمین قابل دفاعی که چندین نسل در آن زندگی کردهاند ـ کمرنگ شده است. خانوادهی آرمنته مانند خانوادهی هری پاتر یک خانوادهی بحران زده است که مفهوم خانهی پدری برایشان معنای مشخصی ندارد. آنها خانه به دوش هستند. خانهی آرمنته از این جهت یک هویت مستقل از خانوادهی آرمنته دارد و آدمی را به یاد هتل محل اقامت قهرمان و خانوادهاش در رمان درخشش میاندازد. به این ترتیب به نظر میرسد داستانهای آرمنته ارتباط بسیار خوبی با خوانندگان نوجوان امروزی برقرار کنند که احتمال زندگیشان در خانهی پدربزرگشان بسیار کم است. اما آرمنته یک ویژگی مهم دیگر هم دارد، او خودش بخشی از نیمهی تاریک است.
آرمنته
خانوادهی آرمنته یک خانوادهی عادی نیستند. در داستانهای که پراپ تحلیلشان میکرد. هیچوقت هیولاها قهرمان نبودهاند. حتی در قرن بیستم هم همیشه (شاید فقط چند مورد استثنا پیدا شود) قهرمانهای داستان آدمهای خوب و مثبت و به قول معروف نرمال بودهاند. به داستانهای فانتزی مشهور در قرن بیستم نگاه کنید. هفت گانهی نارنیا را چهار بچهی آدمیزاد پیش میبرند، آنها نجات بخش نارنیا هستند. اما در قرن بیست و یکم اوضاع کمی فرق کرده است. سیر تحول ژانرهای فانتزی و ترسناک را در مقالهی دیگری در کتاب ماه کودت و نوجوان، دربارهی تهران کوچهی اشباح بررسی کردهام.
در داستانهای قرن بیست و یکم، مانند سری سایه روشن، که براساسشان فیلم هم ساخته شده است. و حتی سری کتابهای هری پاتر، داستانهای دارن شان، و … دیگر خون آشامها و جادوگران موجودات بدی نیستند که باید بمیرند، بلکه خودشان فرصت یافتهاند قهرمان باشند. خانوادهی آرمنته هم خانوادهای از این دست است. یک خانوادهی عجیب و غریب که فرصت یافتهاند، به جای شکار شدن، زندگی کنند. خانوادهی آرمنته یک خانوادهی بزرگ است. آرمنته نزد اقوامش و به دور از پدر و مادر واقعیش زندگی میکند ـ یک کلیشه در ژانر فانتزی که چندین مورد مشابهش را میتوان یافت ـ یعنی از یک خانوادهی بی ثبات است. و در عین حال یک آدم عادی هم نیست.