دوستان در سایت الف هم لطف کرده اند و این مطلب را بدون هماهنگی با من منتشکر کرده اند، با این لینک
این متن قبلا در شبگار منتشر شده است و در اینجا باز نشر می شود. اگر به شبگار سر نزده اید الان وقتش است:
www.shabgar.com مجله روزگار تیره
سالگرد زلزله بم، مردمش و بدهیهای بانکیشان
سال 1382، در روز پنجم دی، بم دچار زلزله شد. با دوستی حرف میزدم، میگفت دو روز مداوم گریه کرده است. شما یادتان هست آن روز چه میکردید؟ وقت شنیدن خبر زلزله کجا بودید و حالتان چطور شد؟ من یادم هست؛ قشنگ. اما موضوع این یادداشت دقیقا این نیست.
میگویند اول خارجیها در مهرآباد فرود آمدند، با سگهایشان، نورافکنهایشان و تجهیزاتشان. ماموران متعجب فرودگاه خبر را از خارجیها شنیدند:«بم فرو ریخته است.» داستان راست است یا دروغ؟ اهمیتی ندارد. همان روز نزدیک به نیمی از جمعیت شهر بم، حدود سی و دو هزار نفر، جانشان را از دست دادند. بسیاری زخمی شدند، زخمهای آدمها که بر تنشان شاید، ولی بر دلشان حتما خوب نمیشود. آدمها را دوباره نمیشد ساخت؛ اما شهر را میشد.
پنجم دی ماه 1382، بم لرزید، لرزید، لرزید، و فرو ریخت. تمام کشور غافلگیر و بسیج شدند تا به زلزله زدگان بمی کمک کنند. چندین نفر از داوطلبین به سمت بم رفتند تا با حضور در منطقه به زلزله زدگان کمک کنند. کم کم سپاه و ارتش و دولت و همه بسیج شدند و در کنار خارجیها، به امداد رسانی پرداختند. گویا در آن زمان حتی یک هواپیمای آمریکایی هم در ایران فرود آمده و کمکهایی را اهدا کرده و برگشته است. خلاصه شرایط بحرانی در بم پشت سر گذاشته شد، دو سه هفته بعد از زلزله برای تمام مردم ایران سخت بود. ما پتویی دادیم و دینمان را ادا کردیم، اما سختی زلزله برای بم هنوز ادامه دارد.
احساسات و عواطف ناخواسته سر میکشد وقتی از بم حرف میزنی. هستند کسانی که بم را در روز ششم دی از نزدیک دیدهاند، عکسهایش هست. کسانی که بی نام و نشان دفن شده اند و آدمهای سرگردانی که نمیدانند چه باید کرد. تصویر کودکی که میان آوار ایستاده است، گریه میکند، دستهایش مشت شده اند در سینهاش، و مادرش دیگر نیست که در آغوشش بکشد، به سختی از ذهن پاک میشود. تصویر محلههایی که ویران شده اند، و مردانی که در چند دقیقه تمام دلایلشان برای زنده بودن را از دست دادند، اما زنده ماندند آدمهایی که حاضر بودند جایشان را با عزیزشان زیر آوار عوض کنند، ولی نمیتوانستند.
توقع بازسازی سریع بم، توقع چندان معقولی از مردم ایران نیست. ما هنوز آبادان و خرمشهر را درست و حسابی بازسازی نکردهایم، به قول معروف بهتر از قبل هم نشدهاند. رودبارمان من همینطور، آذربایجانمان نیز. دقت کنید، هر حدود ده سال یک زلزله درست و حسابی داشتهایم(یا بیشتر) و میان این زلزلهها خرده بلایایی مثل سیل های عظیم و … . ما کشور نسبتا بلاخیزی به نظر می رسیم و خدا رو شکر، جنسمان حسابی جور هم هست. اگر سونامی هم در کشورمان می آمد، دیگر هیچ کم و کسری از این نظر نداشتیم. اما جالبتر این است ک هر بار، ناآماده تر از بار قبل به استقبال فاجعه میرویم، و جالبتر از آن فاجعه ای است که همه میگویند حتما اتفاق خواهد افتاد: زلزله تهران.
درباره زلزله تهران گفتن هم کمی تکراری شده است. در مورد زلزله تهران قبلا یادداشتی نوشتهام و حرف زدن از بازسازی نشدن هم تکراری شده است. همه چیز کند و خسته کننده پیش میرود. گزارشهایی از بدهکاری مردم بم به بانکها هم موجود است. این گزارش از سال 1390 است که مبلغ بدهی مردم بم را حدود 120 میلیارد تومان اعلام میکند. این یکی گزارش اعلام می کند که بانکها دیگر دستشان نمی رود به بمی ها وام بدهند. حالا تکلیف وعدههای بخشودگی و غیره و ذلک چیست، مشخص نیست. این هم گزارشی دیگر است از وضعیت عمرانی شهر بم، کمبود بیمارستان و … . راست و دروغ این گزارشها پای راویانشان، اما تجربیات پیشین میگویند چندان خالی از صداقت هم نیستند این گزارشها.