تبعیض در نظام دانشگاهی ایران
تبعیض کلیدواژه ای است که شاخک ها را سیخ میکند. هیچ ایرانی شیر پاک خوردهای حاضر نیست تبعیضگر شناخته شود. حتی اگر موارد تبعیض به نظرش کاملا بدیهی بیاید. حتی اگر کاملا اهل تبعیض باشد. ممکن است فوری یاد مسائل سیاسی و ستاره و … بیافتید اما من کاری به ستاره داشتن ندارم، کاری به تبعیض های واضح و بدیهی در مورد زنان هم ندارم. در واقع من با قضیه ای مثل ستاره دار بودن خیلی بهتر ارتباط برقرار میکنم؛ اقلا یک منطق کارکردگرا (هرچند غلط و مریض) پشت سرش هست. مصادیق بسیار روزمره تر و ساده تری از تبعیض وجود دارند؛ چند مورد مثال بزنم که همه مربوط به دانشگاه هستند.
در دانشگاه تربیت مدرس مثل بسیاری از دانشگاههای ایران سلف اساتید از سلف دانشجویان جداست. خدا دانشکده سینما تئاتر را حفظ کند البته، که در آن دانشجویان و اساتید کنار هم غذا میخورند؛ ولی در اکثریت دانشگاههای ایران اساتید غذایشان را جدا میخورند. آیا اساتید از دهنشان طلا میریزد یا دانشجویان حق ندارند اساتیدشان را موقع غذا خوردن ببینند؟ همین یعنی تبعیض، همین فکر که ما چون استادیم باید یک جای دیگر غذا بخوریم نه پیش دانشجوها. تبعیض شاخ و دم که ندارد! همین است. فرض کنیم تا اینجا را هم میپذیریم. استاد ممکن است ادعا کند میخواهد از همهمه دانشجویان دور باشد.
در دانشگاه تربیت مدرس قضیه از این هم فراتر است. غذای رستوران اساتید کلا با غذای ارزانی که به دانشجویان میدهند فرق دارد؛ زمین تا آسمان. البته که میشود همان غذا را با قیمت بالاتری در رستوران خرید؛ ولی آیا این تبعیض نیست؟ با این حرکت دانشگاه میپذیرد غذایی که در سلف دانشجویان با قیمت پایین می فروشد آشغال است. اساتید نباید از این غذا بخورند. این غذا مخصوص دانشجوهایی است که لیاقتشان همین است. شما یاد زندان، یا نیروی دریایی انگلستان در قرن هجدهم نمیافتید؟ شاید بگویید ای آقا، چه اهمیتی دارد؟ در جواب باید بگویم دقیقا همین لایههای پنهان تبعیض برای من شخصا آزاردهنده تر است. چیزهایی که به نظر همه بدیهی میرسد. در نظر دوستان بدیهی است که غذای استاد باید از دانشجو بهتر باشد! چرا؟ این را هم تبعیض نمیدانید؟ مثال دیگری بزنم.
ترم قبل (بهار 92) ناگهان متوجه محوطهای حدودا پنجاه متری در زمین باز تربیت مدرس شدم که با میلههای فرو رونده در زمین تفکیک شده بود. از کسی پرسیدم ماجرای این قطعه زمین چیست؟ گفت پارکینگ اختصاصی رییس دانشگاه است!!! رییس دانشگاه به چه مناسبت باید پارکینگ اختصاصی داشته باشد؟ الله اعلم! آن هم به اندازه ده تا، بیست تا، ماشین. تبعیض یعنی اینکه فکر کنیم چون جایگاه خاصی داریم حقوق خاصی هم داریم فراتر از آنچه عمومی است: غذای بهتر؛ پارکینگ بهتر؛ و … . شما کجا را دیدهاید که دو سلف داشته باشد یکی برای کارمندان جزء و یکی برای روسای اداره؟ یا مگر در نیروهای مسلح غذای سرهنگ و سرباز صفر با هم فرق میکند؟ آقا شما کارت سخت و خاص است حقوق بیشتری بگیر، معدهات که با ما فرقی ندارد؛ ماشینت هم که با ما یکی است. نهایتا یک جای پارک ویژه برایت کنار میگذارند که بی پارکینگ نمانی!
یک مرحله جلوتر اجباری بودن یاد کردن از خدا در ابتدای پایان نامه هاست! اول پایان نامه چرا یک نفر باید با ذکر بسم ا… دینش را فریاد بزند؟ تبعیض یعنی دیگران را وادار کنی حرف مورد علاقه خودت را تکرار کنند.
سر کلاس درس موقع اذان که میشود مسوولین مسجد با بلندترین صدای ممکن اذان را در تمام دانشگاه پخش میکنند. دوست عزیز متوجه رسیدن وقت نماز هستیم ولی چرا فکر میکنی کلاس کلا بی اهمیت است؟ تبعیض یعنی دیگران را وادار کنی آنچه خودت دوست داری را گوش کنند. منظورت این است که ما و استاد مسلمان نیستیم که کلاس را تعطیل نمیکنیم؟ شما از خدا که بین دو نمازش چند ساعت وقت گذاشته مسلمان تری؟ خب مراعات کن!
اصولا یک ذهنیتی وجود دارد که تبعیض را طبیعی فرض میکند. دوستی میگفت تعجب میکنم ایرانیها چطور به خودشان حق میدهند با آدمهایی در جایگاههای مختلف رفتارشان کلا متفاوت باشد. شاید ما با آبدارچی یکجور سلام و علیک کنیم و با رییس یک جور و این را «طبیعی» بدانیم؛ آقا این طبیعی نیست تبعیض آلود است. تبعیض یعنی تصور کنیم کسی به خاطر داشتن ویژگی الف(رنگ پوست؛ جنسیت؛ جایگاه؛ شغل؛ تحصیلات، و…) از حقوق ب و ج و دال و … بهره بیشتری ببرد. اگر به نظر شما این امر طبیعی است شما هم تفکری آغشته به تبعیض دارید؛ به همین سادگی. از این موضوع فرار نکنید.
اگر به نظرتان طبیعی است که رفتارتان با یک جراح قلب از رفتارتان با یک سرایدار بهتر باشد.
اگر منتظرید پیشرفت کنید و به جایی برسید که مجبور نباشید با آدم های معمولی غذا بخورید.
اگر به نظرتان بخش جذاب هیئت علمی شدن تو سر بقیه زدن و برخورداری از حقوق ویژه است.
و ……………
اگر چنین آدمی هستید شما هم از تفکر آلوده به تبعیض رنج میبرید و اگر به قدرت برسید احتمالا به نظرتان طبیعی خواهد بود که دسته الف را از تحصیل محروم یا دسته ب را از تحصیل در فلان رشته محروم کنید. این خیلی مهم است که بدانیم عدالت ما، صرفا ناشی از ناتوانی در ظلم است؛ وگرنه ما فرقی با همان دوست قاهر و جبارمان نداریم؛ بلکه بدتریم. خیلی شعاری و حماسی نوشتم اما واقعا این قضیه تفاوت غذا اعصابم را خورد می کند. و این را هم در پایان ذکر کنم که در این تفاوت حماسی خودم را از بقیه جدا نمی کنم یعنی اگر یک روز عضو هیئت علمی بشوم بعید است آن استاد حماسی باشم که می رود پایین و بین بچه ها غذایش را میخورد چون آن غذا واقعا بد است. اما قطعا از غذا خوردن در سلف ویژه اساتید هم لذت چندانی نخواهم برد.
پ.ن1: متن ربط چندانی لزوما به نظام دانشگاهی ایران ندارد. اما به نظر من نظام آکادمیک جایی است که واقعا نباید تبعیضی تویش باشد. یک مثال هم امروز یادم آمد؛ یک دوستی بود از دانشگاه ییل فارغ التحصیل شده بود برگشته بود ایران؛ با ما به زور سلام و علیک میکرد که هیچ. جواب سلام آبدارچی بنده خدا را نمیداد.
پ.ن2: متن کمی از انسجام به دور است؛ ولی خیرش را ببینید. مثلا ممکن است کسی بگوید پشت تک تک این موارد میشود همان منطق مریض و غلط را جست. حرف من این است که مثلا ستاره دار کردن اقلا طبیعی فرض نمیشود سعی میکنند توجیهی برایش دست و پا کنند.
پ.ن3: این یادداشت هم به مسئله تبعیض میپردازد؛ کمی جدیتر؛ همینجا کلیک کنید. من چون خیلی تنبل شدم جستجوی کافی نکردم؛ شما اگر متن خوبی در مورد تبعیض می شناسید که مرا روشن کند و ارشاد؛ حتما دریغ نکنید.
تبعیضهای دیگری نیز در زندگی علمی ما وجود دارد: استفاده از کتابخانه و میزان دسترسی به منابع. در کتابخانه ملی و کتابخانه فرهنگستان هنر که تجربه شخصی خودم بوده است با بالارفتن مدرک تحصیلی، دسترسیها بیشتر و راحت تر می شود.در فرهنگستان دیپلمها و فوق دیپلمها به صورت عمومی کلاً به حساب نمی آیند مگر دارای اختراع و اثر هنری خاصی باشند. لیسانسهاحق امانت گرفتن کتاب ندارند و فقط مطالعه می کنند.فوق لیسانس و دکترا سه کتاب امانت می گیرند و دوستان عضو فرهنگستان و هیئت علمی تعداد بیشماری کتاب با امکان تمدید زیاد دارند. کتابخانه ملی هم به نوعی دیگر. بی دلیل نیست که ایرانیان بدون هیچگونه درکی تنها به فکر مسابقه کسب مدرک دانشگاهی بالاتر و بالاتر هستند چون درهای بیشتری به روی آنها گشوده خواهد شد! متاسفانه مشکلات زنجیره ای است.
دقیقا به نکته خوبی اشاره کردین من اصلا خودم یادم به این نکته نبود.
هیچکس هم جوابی برای این سوال نداره که اگر یه نابغه دیپلمه وجود داشته باشه چه مکانیزمی برای استفاده ش از کتابخونه ملی وجود داره؟ حتما باید بره رزومه ش رو تکمیل کنه دو سه سال بعد بیاد
خیلی ممنون واقعا