این یادداشت هم قبلا در شبگار منتشر شده است. منظور از این یادداشت یک بحث دامنه دار در مورد لمپنیسم در سینمای ایران؛ جایگاه زن در سینمای کیمیایی و امثالهم نیست. خیلی ساده فقط به قیصر کار دارم و اینکه قیصر لمپن نیست. نه کاری به معنای رفتار او دارم نه به تبلیغ خشونت و نه به چیزهای دیگر.
قیصر لمپن نیست. / امین حسینیون
جا به جا بسیار شنیده ایم که از قیصر با لقب لمپن/لومپن یاد می کنند. قیصر قهرمان فیلمی است با همین نام که مسعود کیمیایی در سال 1348 کارگردانی کرده است. اصطلاح لمپن یکی از رایجترین توهین های روشنفکرانه در ایران است. عموما برای کسانی که از دایره ادب خارج میشوند؛ متوجه کارشان نیستند و امثالهم به کار میرود. یکی از متاخرترین موارد لمپن خواندن قیصر؛ نامه ابراهیم گلستان است که به انجمن آسیایی در نیویورک نوشته:
« قیصر کیمیائی گذشته از جائی که در سینمای ایران دارد، که موضوع این نمایشگاه در نیویورک است، یک لومپن خشمگین و انتقامجوست. طیب و طاهر و رمضان یخی و شعبان جعفریست و همه آنهائی که به دنبال بزرگشان که در لباس و هیأت دیگری باشند میافتند و افتادند و قمه میکشند که کشیدند تا پاس او را بدارند و خودرواش را برانند و به خانهاش برسانند.»
متن کامل نامه را می توانید اینجا بخوانید. من شخصا از انجمن آسیایی نیویورک خبر ندارم و علت نوشتن این نامه؛ فقط به قیصر کار دارم و اینکه قیصر لمپن نیست. شاید در وهله اول این حرف عجیب به نظر برسد؛ شاید هم با من موافق باشید اما قضیه خیلی سریع حل و فصل خواهد شد. کافی است مروری روی تعریف لمپن داشته باشیم. در سایت لغتنامه دهخدا لمپن اینطور تعریف شده است:
لومپن، بیکاره، ژندهپوش
دانشواژهی لومپن، اصطلاحی آلمانی است که در معنا، بیکاره و ژندهپوش را تداعی میکند، اما در مفهوم به قشرهایی از اعضای جامعه گفته میشود که بنا به دلایلی از حقوق سیاسی و اجتماعی و غیره محروم شدهاند. در این دیدگاه، لومپن به معنای رنجبران ژندهپوشی به کار میرود که قشرهای وازده اجتماع و جامعه را تشکیل میدهند. طبقه خود را از دست دادهاند. به فساد کشیده شدهاند و فاقد هرگونه ارتباط و همبستگی طبقاتی میباشند. این عده در جوامع سرمایهداری، اغلب در شهرهای بزرگ، از طریق مشاغل انگلی، غیر تولیدی و غیر اخلاقی-و به طور غالب در شرایط بد و سخت-زندگی میکنند.
محض محکم کاری به این تعریف هم مراجعه کنید. این تعاریف چون قابل دسترسی سریع هستند انتخاب شدند. به هر حال اصطلاح لمپن؛ اصطلاح مهجوری نیست. انقدر معروف هست که به سرعت بتوانید تعاریف دیگرش را هم پیدا کنید اما این تعاریف را مجموعا میشود در سه خصلت زیر مشخص کرد:
- لمپن شغل/حرفه درست و حسابی ندارد. به عبارت دیگر مسیر شغلیش اصلا مشخص نیست. ممکن است چند ماه کار کند ولی اصولا آدم بیکار و بیعاری است.
- لمپن صاحب جایگاه و منزلت اجتماعی نیست؛ یعنی در هیچ طبقه ای عضویتی ندارد. به یک معنا در حاشیه است. حتی اگر وقتی قمه میکشد در متن حوادث باشد در بلند مدت در حاشیه است.
- لمپن فاسد است؛ بدون اخلاق زندگی می کند. معمولا لمپن ها دزدهای خرده پا هستند؛ آدم هایی که ابایی از جرائم کوچک و بزرگ ندارند؛ هرزه ها و خیابان خواب ها و امثالهم را می شود مثال زد.
حالا کافی است این تعریف و ویژگی ها را با قیصر مقایسه کنیم تا به وضوح لمپن نبودن قیصر را ببینیم:
- قیصر اصلا بیکار و بیعار نیست. او نه فقط بیکار نیست صاحب یک شغل بسیار خوب است. او در خوزستان و در شرکت نفت کار میکند ـ یک شغل ایده آل در دهه 40 و حتی امروز. او مسیر شغلی مشخصی دارد. نه فقط خودش؛ برادرش فرمان هم شغل بسیار خوبی دارد. فرمان قصاب محل است. کاسب است. مغازه ای دارد و حرفه ای؛ و به سختی می توان او را یک کارگر فرودست حساب کرد یا قیصر را. وضع مالی قیصر از چمدان پر سوغاتی اش وقتی به خانه برمیگردد مشخص است: وضع مالی خوب.
- قیصر به وضوح صاحب جایگاه اجتماعی خوب است. او و خانواده اش در محل معتبر هستند. دایی قیصر پهلوان کهنه کاری است و برادرش فرمان لوطی قدیمی و مدافع اهالی محل بوده است. در واقع قیصر از تبار پهلوانان است. آنها خانه ای بزرگ دارند؛ ساکنین قدیمی این محل هستند و هرچه باشند حاشیه نشین نیستند. قیصر خودِ متن است. قیصر کسی است که پیرزن بی سرپرست محل را به مشهد میبرد. شیرینی خوردها ی دارد و قرار است ازدواج کند. خانواده قیصر انقدر مد روز و موفق هستند که حتی خواهرشان اهل درس و تحصیل است.
- قیصر نه فقط خارج از دایره اخلاق نیست؛ نه فقط فاسد نیست. بلکه کنش او در داستان مصداق بارز کنش اخلاقی/ارزشی است. قیصر مدافع ارزش های کهنی است که با ورود قوانین مدنی کمرنگ شده اند. او انتقام خواهر مرده و برادر کشته اش را میگیرد. او مدافع ناموس است و منتقم برادرش. نه فقط در جامعه ایران در سال 1348 کنش قیصر مورد تایید بوده است؛ هنوز هم چنین کنشی در چارچوب عدالت شاعرانه قرار می گیرد.
قیصر یک چاقوکش حرفه ای نیست. اصلا علاقه چندانی به چاقوکشی ندارد. شاید اگر این حوادث رخ نمی داد او هیچوقت کسی را نمی کشت یا دست به چاقو نمیبرد. قیصر مرد موجهی است که در یک بزنگاه تصمیم می گیرد چاقو بردارد و انتقام بگیرد. او یک قهرمان منفی (Anti-hero) است. اخلاق را زیر پا میگذارد تا انتقام برادر با اخلاقش را بگیرد و همه این مسائل را در گفتگوهای فیلم میتوان به دقت ردیابی کرد. برای اینکه منظورم را روشن کنم یک خلاصه داستان تعریف می کنم در سال 1392:
فردی موسوم به عقرب؛ به جرم تجاوز به چند زن و دختر دستگیر میشود اما مدرک مستحکمی علیهش وجود ندارد. فقط یکی از دخترها توان اثبات موضوع را دارد اما برادران عقرب خانواده اش را تحت فشار میگذارند و وقتی برادر بزرگترش را می کشند دختر شهادتش را پس میگیرد. عقرب آزاد میشود. برادر کوچکتر که در خارج از ایران در یک شرکت نفتی کار میکند به ایران برمیگردد. همزمان با ورود او، خواهر که خودش را در مرگ برادر مقصر و در گرفتن انتقام ناتوان میبیند خودکشی میکنید. برادر کوچکتر به دنبال عقرب و برادرانش میرود و تک تک آنها را میکشد.
این برادر کوچکتر هم لمپن نیست. هرکسی میتواند به یک قاتل خونسرد تبدیل شود؛ اگر نظام های قانونی جامعه در برقراری عدالت ناتوان باشند. قیصر لمپن نیست همانطور که مایکل کورلئونه به هیچ وجه لمپن نیست اما از دو منظر کاملا متفاوت. شما موقع تماشای فیلم با قیصر همراهی و همدردی نمی کنید؟ در داستانی که در سال 1392 اتفاق می افتد با برادر کوچکتر همراهی نمی کنید؟ آیا در جهان داستان برادران آب منگل، و یا عقرب و برادرانش مستحق مرگ نیستند؟ منظور من این است که هرکس آدم می کشد یا چاقو میکشد لمپن نیست. قیصر همانطور که در فیلم کاملا واضح است از تبار پهلوانان است؛ اما در زمانه جدید پهلوانی او هم رنگ خاکستری به خود گرفته است.
به نظرم یکی از معدود لمپن های اصیل در سینمای ایران که با تعریف تطبیق کامل دارد و اتفاقا به جایگاه یک قهرمان تمام عیار هم دست یافته است؛ ابی در فیلم کندو(فریدون گله، 1354) است. ابی هم بیکار و بیعار است؛ هم کاملا حاشیه نشین است و هم آیندهای روشن ندارد. او حتی پیرو اخلاقیات مشخصی هم نیست. اقلا از نظر خودش نیست. اما در یک مقطع زمانی اراده اش را اثبات میکند. منظور اینکه در سینمای ایران قهرمانان لمپن هم وجود دارند؛ فقط باید درست تشخیصشان داد.
در پایان این یادداشت باید بگویم که من با قهرمان بودن لمپنها شخصا هیچ مشکلی ندارم؛ و از فیلم قیصر هم بدم نمی آید. صرفا به نظرم میرسد آنچه به عنوان لمپنیزم در سینمای ایران شناخته میشود بیشتر از آنکه با تعاریف همخوانی داشته باشد با سلیقه های رفتاری همخوان است. لمپن خواندن قیصر به این دلیل که کسی را با چاقو میکشد؛ بیشتر شبیه این است که تمام ایل بختیاری را به دلیل استفاده از برنو لمپن فرض کنیم.
سلام آقا امین واقعا استفاده کردم و به معلوماتم اضافه شد.
خسته نباشید. خیلی مطالب و خوب شرح دادید و بازم ازتون تشکر می کنم.
لطف دارین واقعا