آغاز تردید
تاملی در شروع فیلم تردید ساخته واروژ کریم مسیحی
سید امین حسینیون
هملت از محبوبترین نمایشنامه های شکسپیر است و بارها و بارها و بارها اجرا شده، و حتی چندین بار از آن اقتباس سینمایی شده، انقدر دامنه شهرتش گسترده است که پایش حتی به انیمیشن های دیزنی هم رسیده، و شیرشاه بر اساسش ساخته شده. «تردید» هم یکی از این اقتباسهاست. البته تردید را میتوان به شکل یک اثر کاملا مستقل هم بررسی کرد، درباره طرح آن و حفره های موجود در آن حرف زد و مسائل دیگر، اما موضوع این یادداشت صرفا بخش شروع فیلم تردید است. نه به آن معنی که در ساختار سه بخشی شروع میانه پایان مطرح است، بلکه به معنی عمومی آغاز، بالاخره هر فیلمی آغازی دارد.
تردید با یک تیتراژ طولانی شروع میشود، روی تصاویری که ارتباط خاصی با روایت ندارند. بعد بهرام رادان را با دوربین عکاسیش می بینیم که مشغول عکاسی از مراسم بلوچ هاست. با یک حرکت جادوگرمآبانه از خلیفه میپریم به روز عروسی مادر بهرام رادان، با عمویش، بهرام رادان طبیعتا ناراضی است. دل خوشی از ماجرا ندارد، ولی کار خاصی هم نمیکند، چون دلیلی ندارد کار خاصی بکند، کمی با دوستش قهوه میخورد، کمی این طرف و آن طرف پرس و جو میکند و سرک میکشد، سرش را می خاراند، و نهایتا 45 دقیقه بعد با روح پدرش روبرو میشود. البته این 45 دقیقه مقادیری کاشت داستانی هم دارد، و اندکی هم تعلیق، ولی در مجموع اتفاق قابل توجهی نمی افتد. نکته فقط این است که چون ما میدانیم با هملت ایرانی روبروییم، برای ظهور روح پدر لحظه شماری میکنیم. چرا؟ چون در نمایشنامه شکسپیر، روح پدر هملت در صحنه اول پیدا میشود. اول نگهبان ها درباره روح حرف میزنند، بعد هوراشیو می آید و بعد به هملت میگویند و هملت از طریق روح پدرش میفهمد عمویش قاتل است. تماشاچی که هملت را دیده است طبیعتا منتظر روح است، و تماشاچی که هملت را ندیده احتمالا منتظر یک رویداد تاثیرگذار. حسن تردید این است که برای ما امکان مقایسه مستقیم با یک شاهکار را فراهم میکند، برای اینکه درباره شروع تردید حرف بزنیم بهتر است اول بپرسیم: چرا نمایشنامه هملت با حضور روح آغاز میشود؟ به دو دلیل.
اول، بدون حضور روح اصلا ماجرایی شکل نمیگیرد، برای اینکه از یک درام خانوادگی به یک داستان جدی برسیم حضور روح الزامی است و الا هملت بیچاره فقط میتوانست به عقده اودیپ خودش دلخوش باشد.
دوم، [که ادامه اولی است] هیچ مدرکی برای متهم کردن عموی هملت در دست نیست، بدون حضور روح اصلا پرونده ای وجود نخواهد داشت. این روح است که ماجرا را به جریان می اندازد. شکسپیر میدانسته که جای درنگی در ابتدای کار وجود ندارد، و با حضور روح ماجرا به سرعت آغاز میشود. اگر روح نبود، هملت چیزی نبود جز پسر دیوانه شاه مرحوم که بیخود به همه چیز گیر میدهد.
واروژ کریم مسیحی حضور روح را عقب می اندازد، و به جایش یک سری داستانهای فرعی بی سرانجام به فیلم اضافه میکند مثل راننده خانوادگی و زنی که مهتاب کرامتی است، و حق السکوت و … .در حالیکه نهایتا همه این ماجراها در برابر ماجرای قتل پدر هملت (بهرام رادان) بی اهمیت هستند و اصلا برای چنین قتلی انگیزه ثروت بی حد پدر کافی است، همانطوری که انگیزه کلادیوس پادشاهی است. اما تاثیر این حضور متاخر روح در فیلم چیست؟
طبیعتا وقتی 45-50 دقیقه از آغاز فیلم صرف مقدمه چینی و معرفی فضایی که معرفی نمیخواهد میشود؛ بخش پایانی فیلم کوتاه میشود. همه داستانها باید در کمتر از ده دقیقه به سرانجام برسند، تق و تق شخصیتها به ضرب گلوله کشته میشوند، همان لحظه مادر هملت(بهرام رادان) خودکشی کرده است، همان لحظه بازپرس آمده است و … . در حالی که شکسپیر فرصت کافی و وافی در اختیار دارد تا نمایشنامه بلندش را سر فرصت و با گفتن همه گفتنیها تمام کند.
طراحی داستان تردید اشتباه دیگری هم در خودش دارد، که از اشتباه اولی عجیبتر است. باز هم به شروع هملت شکسپیر برمیگردیم. دو نگهبان روح را دیده اند. بعد هوراشیو روح را میبیند، بعد هملت. ما ـ به عنوان تماشاچیان ـ به این دلیل به هملت نمیخندیم که اولا خودمان روح را روی صحنه دیده ایم، دوما چند شاهد بی طرف، و هوراشیو که صدای عقل در نمایشنامه هملت است، بر وجود روح شهادت میدهند. در حالیکه در تردید قرار است به بهرام رادان اعتماد کنیم و یک عده بلوچ که نمیشناسیم ـ البته مراسمشان از بهترین صحنه های فیلم است. تازه ما خود روح را هم نمی بینیم. اقلا اگر خود روح می آمد مستقیما با ما حرف می زد میشد یک طوری باورش کرد، ولی ما چرا باید حرف بلوچی را که نمیشناسیم باور کنیم؟ تازه فرضا که ما باور کردیم، دوستان بهرام رادان که نباید باور کنند. باید به بهرام رادان بخندند و بگویند روح وجود ندارد. منطق و عقل حکم به انکار دیدن روح پدر میدهد، نه اینکه چون بهرام رادان روح پدرش را دیده به این نتیجه برسیم او سرنوشتی مشابه هملت خواهد داشت، تازه کاری به این نداریم که برای موجه کردن حضور خلیفه، فیلم را با صحنه جادوگری او شروع کرده اند، برای آمدن روح حضور واسطه الزامی نیست، خودش اگر بخواهد می آید. به سادگی میشد درست شبیه نمایشنامه شکسپیر فیلم را آغاز کرد.
میشد دو نفر از چندین نوکر و کلفت خانه روح را ببینند، بعد با گارو در میان بگذراند و بعد وارث افسرده با روح پدرش روبرو شود و … . چنین شروعی هم وقت کمتری میگرفت هم ماجرا را به سرعت به جریان میانداخت، و هم در پایان فیلم فرصت بیشتری برای پایان بندی باقی میگذاشت.
ممکن است کسی بگوید قرار نیست که تردید عین هملت باشد، یا کریم مسیحی به سبک خودش داستان را تغییر داده است. من هم پیشنهاد تطابق عین به عین نمیدهم، ولی هنگام اقتباس از یک شاهکار، همواره بزرگترین سوال این است: آیا میتوان داستان را بهتر از راوی قبلی گفت؟ در مورد فیلم تردید جواب منفی است. و البته این بحث را میشود درباره بخش های میانه و پایان هم با همین کیفیت ادامه داد و نتیجه و استدلالات تفاوت چندانی نخواهند داشت، فقط مصادیق عوض میشوند.
بازتاب: شکلاتی