اگر این مطلب برایتان جالب بود، پیشنهاد میکنم مرا در اینستاگرام فالو کنید: (https://www.instagram.com/ahosseinioun/)
یا در توییتر (https://twitter.com/Ahosseinioun)
که بیشتر در ارتباط باشیم.
این یادداشت قبلا در روزنامه اعتماد منتشر شده است،هاروکی موراکامی در ایران هم مثل بقیه جاهای دنیا بسیار محبوب است. هم میان منتقدان، هم میان مخاطبان جدی ادبیات و هم میان مخاطبان غیر جدی ادبیات. این یادداشت به مشخصه های اصلی رمان های او می پردازد.
نقد تند
هاروکی، پست مدرن جذاب
امین حسینیون ahosseinioun@gmail.com
خاطرم هست اوایل دهه 1380، در ایران، یخ مرحوم کالوینو چنان گرفته بود که همه چیزش پشت سر هم ترجمه شد و منتشر شد و تمام شد. بعد انگار کلا کالوینو تمام شد. الان کالوینو مثال داستان نویسی پست مدرن است، همین و بس. نه چاپ میشود نه خوانده میشود. و حالا چند سالی است که موراکامی نویسنده روز شده است. رمانهایش، داستانهای کوتاهش به سرعت چاپ و بازچاپ میشوند. احتمالا خاطراتش «چه میگویم، وقتی از دویدن میگویم» اگر هنوز چاپ نشده باشد به زودی چاپ میشود. اگر نقد و بررسیهای انگلیسی زبان را نگاهی بکنید، موراکامی را به عنوان یکی از رمان نویسان خوب زندهی جهان میشناسند. مجموعه این نقد و نظرات مثبت را در صفحه موراکامی در انتشارات random house میتوانید ببینید. او نویسندهای است پرفروش و ستایش شده. در ایران هم دوستش دارند. هاروکی موراکامی هم پرفروش است، هم منتقدکُش.
کالوینو را برای این مثال زدم که گرچه بسیار ترجمه شد و چاپ شد و خوانده شد. رمانی شبیه رمانهای غیرممکن او نوشته نشد.(مثلا شوالیه ناموجود، که قهرمانش ناموجود است.) حالا ظاهرا موراکامی هم به همان سرنوشت دچار خواهد شد. کم کم که همه کارهایش ترجمه شد، و چند بار چاپ شد از فاصله آخرین رمان، تا رمان بعدیش، بعید نیست کلا فراموش شود. من در این یادداشت میخواهم به سه نکته از نکاتی اشاره کنم که به نظر من هاروکی را نویسنده ای همه پسند میکند. شاید این چند نکته جوابی باشد برای این سوال که چرا رمان های ایرانی کمتر خوانده میشوند.
اول، هاروکی ساده مینویسد. من مطمئن نیستم که از چه زمانی در داستاننویسی جدید ایران، ادبیت، برابر با پیچیدگی زبانی شد. جملات تو در تو، جابه جا کردن فعل و فاعل، استفاده از کلمات ثقیل، و مواردی از این دست را مثلا میتوان ویژگی آثار گلشیری دانست. یا ویژگی نثر ثناپور، که هفته پیش «لب بر تیغ»ش را تند نقد کردم. طبیعتا خواندن زبان پیچیده سختتر است. و خواندن زبان ساده، ساده تر. موراکامی به همین سادگی بیشتر خوانده میشود. بارها و بارها در محافل گوناگون درباره این سوال بحث کرده ایم که آیا پیچیدگی زبانِ متن، لزوما معیار ادبیت آن است؟ و آیا زبانِ ساده لزوما به معنی غیرادبی بودن متن است؟ موراکامی مثل بسیاری نویسنده های دیگر، با زبان سادها ش به این سوال جواب میدهد. ساده بنویسید تا بیشتر خوانده شوید. ساده نوشتن جرم نیست. کار بدی نیست. یک حسن است.
دوم، هاروکی رمانش را منسجم طراحی میکند. هاروکی موراکامی مثل بسیاری از نویسنده های دیگر، از طرح منسجم استفاده میکند. به زبان عامیانه داستانهایش سر و ته و وسط دارند. آدمهایش به هم مربوط هستند و از شروع کافکا در ساحل میتوانید مطمئن باشید که نور عجیب در جنگل، به سرنوشت پسری به نام کلاغ ارتباطی در خور خواهد داشت. میتوانید مطمئن باشید سرنوشت شخصیتها تا حد خوبی مشخص خواهد شد. میتوانید مطمئن باشید آدمهای پایان رمان (یا حتی داستان کوتاه) با آدمهای ابتدای رمان فرق کرده اند و میتوانید مطمئن باشید رویدادها با ریتمی درست چیده شده اند. نه اینکه مانند «لب بر تیغ» (به عنوان رمان حادثه ای) قتلی در صفحهی 50 اتفاق بیافتد، بعد هیچ اتفاق هیجان انگیزی نیافتد تا صفحه 150. یک اتفاق هیجان انگیزتر از رویداد صفحه 50، در صفحه 100 هم لازم است تا ریتم حفظ شود. شاید حرف من کمی تندروانه و خشک به نظر برسد و کسی بگوید ای آقا، مگر ادبیات هم سینماست؟ که لازم باشد به چیدن رویدادها فکر کنیم و ریتم را رعایت کنیم؟ ما ادیب هستیم و هرچه بخواهیم میکنیم. و من در جواب تنها یک کلمه میگویم: یوسا.
چیدن رویدادها ـ نکته ای که در «شب ممکن» به رعایتش تلاشی شده است ـ اگر درست انجام شود، تعلیق ایجاد میکند. یعنی شما همواره میخواهید تجربه مشترکتان با قهرمان را ادامه دهید. به شرطی که قبلا مثل هاروکی یک ـ یا حتی چند قهرمان ـ ساخته باشید. قهرمانی که ردپایش در ادبیات داستانی ایران کمرنگ و کمرنگتر میشود. نه در «شب ممکن» قهرمانی هست، نه در «یوسف آباد…» نه حتی در «عقرب روی…». پروردن قهرمان، داشتن طرحی اقلا کمی منسجم، و ایجاد تعلیق عیب نیست. حسن است.
سوم، رمانهای موراکامی سریع هستند. موراکامی در رمان بلندش «کافکا در کرانه» به یک قهرمان و یک رویداد و یک ژانر اکتفا نمیکند. یک داستان نسبتا واقعگرا را با یک داستان نسبتا عملی ـ تخیلی، و یک داستان نسبتا فانتزی ترکیب میکند. رمانش را از رویدادها و شخصیتهای فرعی و داستانهای عشقی پر میکند. جوری که بعید است ده صفحه بخوانید، و به آدم جدید، یا پدیده جدیدی برخورد نکنید. بر خلاف رمانی مثل «شب ممکن» که بعد از دو فصل سرعتش کم کم به صفر میل میکند. اینجا منظورم از سرعت، سرعت نثر نیست. سرعت روایت است. یعنی نسبت میان صفحاتی که میگذرند و اطلاعاتی که ارائه میشوند. با نگاه کردن به هاروکی میبینیم که سریع بودن رمان، عیب نیست. حسن است. یک حسن خیلی بزرگ.
البته هاروکی موراکامی اصلا نویسنده محبوب من نیست، چون علاقه چندانی به گربه ها و رمانهای ژاپنی ندارم. هاروکی را از این جهت مثال زدم که به عنوان یکی از چهره های شاخص رمان پست مدرن در جهان شناخته میشود. و میتواند مثال خوبی برای کسانی باشد که مدعی نوشتن رمان و داستان کوتاه هستند. و در کتابهایشان جذابیت را فدای «صناعات پست مدرن» (اصطلاح دکتر پاینده است) میکنند. دوستان غیرحرفه ای هم هستند که به جای تلاش برای ساختن قهرمانهای کنشگر و طرحهای کمی منسجم پست مدرن بودن را بهانه میکنند. به هر حال قضیه ساده است، اگر میخواهید داستان شما را، بدون دخالت «اسمتان» بخوانند. بهتر است رمانتان را ساده بنویسید. روی طرح کمی بیش از معمول وقت بگذارید و سرعت رمان را حتی المقدور بالا ببرید. واقعیت این است که در ادبیات جهان، جذابیت حسن است، نه کسالتبار بودن. و اگر قرار به پست مدرن نوشتن است هاروکی موراکامی نمونه به روزتر و مقبول تری است تا نمونه های وطنی. این هم آخرین قلپ قهوه. اینبار اصلا تند نرفتم.
http://kafebook.ir/کتاب-کافکا-در-کرانه/
من از تعجی شاخ در می اروم وقتی می بینم یه عده تصور می کنند اگه یه داستان در ظاهر پیچیده و لی فاقد هرگونه درمایه ارائه بدن کار بزرگی انجام دادن
شما درونمایشو متوجه نمیشید دلیل نمیشه درون مایه ای نداره.!