امشب خوابم نمیبُرد، یکی از شعرهای محبوبم را ترجمه کردم: «اندوه خاکسپاری» از دبلیو اچ.آدن. از شعرهای مشهور آدن است، که اولین بار در نمایشنامهی صعود به قلهی اف 6 منتشر شده و بعدها آدن به صورت مستقل هم منتشرش کرده. من این شعر را اولین بار در فیلم چهار عروسی و یک خاکسپاری از زبان جان هانا شنیدم، آن زمان آدن را نمیشناختم، ولی شعرش با من ماند تا سالها بعد که بزرگتر شدم و سوگ را درک کردم، تا امشب که ترجمهاش کردم.
حرکت آدن از مبالغههایی در امور روزمرهی زندگی شهری، به سمت لحن حماسی و بازگشت به زندگی آشنای ما به نظرم شگفتانگیز است.
ظاهراً در نمایشنامه این شعر مربوط به صحنهی سوگواری پس از مرگِ کوهنوردِ قهرمان نمایشنامه است، و امروزه برای انگلیسی زبانها از شعرهایی است که برای بیان احساس اندوه و سوگ بسیار میخوانند. اینجا میتوانید با اجرای تام هیدلستون بشنوید و اینجا با اجرای سیمون کالو. اول فارسی را مینویسم، بعد اصلِ انگلیسی شعر را.
به چهار نکته لازم است اشاره کنم. در عنوان شعر آدن از کلمهی Blues استفاده کرده که هم معنی اندوه میدهد هم نوعی موسیقی است، تنها کلمهی فارسی که میشناسم و هردو معنی را دارد نوحه است، ولی نوحه از بس مذهبی است به درد این شعر نمیخورد.
طبل کمصدا، ظاهراً نوعی طبل بوده که در انگلیس قرن نوزدهم برای خاکسپاری به کار میبردهاند، ولی یقین ندارم. در عین حال مطمئنم در فارسی برای این نوع طبل کلمهای دقیقتر هست که من بلد نیستم، اگر شما بلدید بگویید.
در مصرع «گردن کبوترها…» آدن در اصل گفته پاپیون کرپ، منظورش هم پارچهی کرپ است، من گذاشتم حریر چون هرکاری کردم کرپ برایم غریبه بود.
باقی ترجمه گمانم روشن است.
امیدوارم از خواندن این شعر اندازهی من لذت ببرید.
اندوه خاکسپاری
ساعتها را بایستانید، تلفنها را قطع کنید
به سگ استخوان آبداری دهید تا ساکت شود
صدای پیانوها را ببرید و بر طبلی کمصدا بکوبید
تابوت را بیرون بیاورید، بگویید سوگواران بیایند
بگویید هواپیماها مویهکنان فراز سرهایمان بگردند
و بر آسمان چنین حک کنند:«او مرده است.»
بر گردن کبوتران سفید شهر پایپون حریر ببندید
بگویید افسران راهنمایی دستکش کتان سفید بپوشند
او شمالم بود، جنوبم بود، شرقم بود، غربم بود
روزهای کاری هفتهام بود و استراحت یکشنبهام
ظهرم بود، نیمهشبم بود، سخنم بود، آوازم بود
خیال میکردم عشق همیشگی است، خطا میکردم.
دیگر ستاره به چه کار میآید؟ تمام شعلههایشان را خاموش کنید
ماه را در جعبه بگذارید و خورشید را از جایش در آورید
اقیانوسها را خالی و جنگلها را جارو کنید؛
زیرا دیگر هیچ چیز ختم به خیر نخواهد شد.
Funeral Blues
Stop all the clocks, cut off the telephone,
Prevent the dog from barking with a juicy bone,
Silence the pianos and with muffled drum
Bring out the coffin, let the mourners come.
Let aeroplanes circle moaning overhead
Scribbling on the sky the message ‘He is Dead’.
Put crepe bows round the white necks of the public doves,
Let the traffic policemen wear black cotton gloves.
He was my North, my South, my East and West,
My working week and my Sunday rest,
My noon, my midnight, my talk, my song;
I thought that love would last forever: I was wrong.
The stars are not wanted now; put out every one,
Pack up the moon and dismantle the sun,
Pour away the ocean and sweep up the wood;
For nothing now can ever come to any good.
