صبح روزی که دنیا اومدم آسمون خورشید نداشت
آهنگ «16 تُن» را تنسی ارنی فورد[Tennessee Ernie Ford]، در سال 1955 بازخوانی کرده و با همین آهنگ مشهور شده، شناختهشدهترین اجرایش مربوط به سال 1957 است و در سال 2015 همین اجرای آهنگ که اینجا برایتان گذاشتم در کتابخانهی کنگرهی آمریکا به عنوان میراث صوتی ثبت شده است. نکته اینجاست که «16 تُن» را قبل از تنسی ارنی فورد چندین نفر خوانده بودند، هم بعد از او چندین نفر اجرایش کردهاند [عکسی که برای مطلب انتخاب کردم شاهد همین تنوع است] ولی اجرای فورد با بشکن دو انگشتی تکدست، هنوز زنده و محبوب مانده. حالا چی شد که ترجمهاش کردم؟
امروز، صادقانه بگویم اصلا حوصلهی نوشتن نداشتم، اینستاگرام را ورق میزدم که ناگهان به این اجرا برخوردم و جرقهای در ذهنم زد، چون آهنگ را قبلا شنیده بودم، حالا کجا؟ قسمت اول از فصل دوم سریال محبوبم وایر [The Wire] که داستانش مربوط به کارگران بارانداز است، آن زمان از ترانه عبور کرده بودم، ولی حالا دقیقتر گوش دادم و دیدم چه شعر زیبایی است! به خصوص مصرع «صبح روزی که دنیا اومدم آسمون خورشید نداشت» به دلم نشست و به خودم آمدم دیدم ترجمهاش کردهام.
سراینده و سازندهی اصلی آهنگ مرله تراویس [Merle Travis] است که خوانندهای اهل کنتاکی بوده و بیشتر آثارش مثل همین 16 تن، در مورد زندگی کارگران معادن ذغالسنگ ایالت کنتاکی است. جناب مرله تراویس 16 تن را اولین بار در سال 1946 خوانده، ولی آهنگ ده سال بعد با اجرای تنسی فورد به اوج شهرتش رسیده، و این هم از زیر و بمهای جالب دنیای هنر است! بگذریم، زیبایی ترانه برای من از پیوند عمیق شعر با زندگی معدنکاران میآید. مثلا مصرع درخشان «یه روز پیرتر میشی و یه کم بدهکارتر» که وصف حال من و شما هم هست، جملهای است از نامهای که برادر تراویس به او نوشته. آنجا که شاعر گفته «روحم را گروی فروشگاه کمپانی گذاشتهام» اشاره دارد به سیستمی که آن زمان باب بوده و به کارگران جای پول نقد اعتبار میدادند که بتوانند از فروشگاه خودِ کمپانی آذوقه بخرند، در نتیجه کارگر نمیتوانسته جایی برود و کار دیگری بکند. اسمِ خودِ آهنگ «16 تن» هم اشاره دارد به قانونی نانوشته میان کارگران معدن، که کهنهکارها به تازهواردین اجازه میدادند روز اول کارشان تا 16 تن ذغال بار بزنند. احتمالا چون بابت وزن ذغالی که بار میزدهاند حقوق میگرفتهاند. ذغال شماره 9 یک نوع ذغالسنگ است که کربن بالایی دارد و … .
این فضای معدن و کارگران نیمهی اول قرن بیستم و … مرا به یاد دو شاهکار جاودانهی جان فورد هم میاندازد: «چقدر درهی من سبز بود» و «خوشههای خشم» .
». شاعر نابینایی در ایران هم غزلی درخشان با موضوع زندگی کارگران معدن ذغالسنگ سروده که قبلا در کانال تلگرام گذاشتهام، اینجا متن غزلش را نمیآورد که مطلب شلوغ نشود، ولی میتوانید کلیک کنید و بخوانید.
اما برسیم به متن ترانه:
شانزده تن
بعضیا میگن آدمو از گل ساختن
ولی آدم بیپول جنسش از خون و عضلهس
خون و عضله و پوست و استخوان
یه مغز درمونده و یه کمر قوی
روزی شونزده تن بار میزنی
چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتر میشی و یه کم بدهکارتر
سنپیتر بیخود صدام نکن، من نمیتونم بیام بهشت
من روحمو گروی فروشگاه کمپانی گذاشتم
صبح روزی که دنیا اومدم آسمون خورشید نداشت
بیلمو برداشتم و پیاده رفتم معدن
شونزده تن ذغال سنگ شماره نه بار زدم
سرکارگرم داد زد:«بری بهشت!»
روزی شونزده تن بار میزنی
چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتر میشی و یه کم بدهکارتر
سنپیتر[1] بیخود صدام نکن، من نمیتونم بیام بهشت
من روحمو گروی فروشگاه کمپانی گذاشتم
صبح روزی که دنیا اومدم بارونریزه میومد
دعوا و دردسر اسم و فامیل منن
منو یه مادهشیر وسط نیزار بزرگ کرده
این زنهای صدانازک نمیتونن سر به راهم کنن
روزی شونزده تن بار میزنی
چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتر میشی و یه کم بدهکارتر
سنپیتر بیخود صدام نکن، من نمیتونم بیام بهشت
من روحمو گروی فروشگاه کمپانی گذاشتم
اگه دیدی دارم میام سمتت بکش کنار
خیلیا نرفتن کنار، خیلیا مردن
یه مشتم فولاده یه مشتم آهن
راستم زمینگیرت نکنه، چپم میکنه
روزی شونزده تن بار میزنی
چی گیرت میاد؟
یه روز پیرتر میشی و کُلی بدهکارتر
سنپیتر بیخود صدام نکن، من نمیتونم بیام بهشت
من روحمو گروی فروشگاه کمپانی گذاشتم
[1] در باور مسیحی پیتر مقدس دروازه بان بهشت است و کسی بدون تایید او به بهشت نمیرود.