این داستان نما را در مقطعی که مدام زلزله می آمد نوشتم و گذاشتم روی سایت قبلی که منهدم شد، حالا کمی خورده ریز بهش اضافه کردم و تغییرات جزیی دادم و طبعا این نوشته محصول تخیل من است و چنین زلزله ای هنوز در تهران نیامده، اما خواهد آمد. اسم یادداشت هم اشاره به آیه قرآن است و عذاب الهی که اذا زلزلت الارض …. . اگر دلتان رنجه می شود به بزرگواری خودتان ببخشید. اگر هم نوشته تاثیری رویتان نداشت قلم ضعیف مرا ببخشید.
و تهران لرزید… چه لرزیدنی…
لیوان روی میز تکان میخورد. لامپ سقف تاب میخورد. زمین میلرزد. عروسکها از لبه تخت میریزند. کتابها از کتابخانه می افتند. خانه کج میشود. راست میشود. روی صندلیت تکان میخوری. چه شده است؟ صدای جیغ مادرت تو را به خود می آورد. زلزله است. فیسبوک را باز رها میکنی و بیرون میدوی. خانه شدیدتر میلرزد. مادرت به سمت در میدود. تو هم میدوی. خانه میلرزد. پای مادرت روی پلهها سر میخورد. ته ذهنت به این فکر میکنی که نیمه لختی، و توی کوچه چه کار باید بکنی؟ مادرت را بلند میکنی. تکان شدیدتر شده. صدا معجونی است از جیغ و فریاد و ویرانی. موسیقی فرو ریختن شهر و جیغ مردم. از پله ها پایین میدوید. واحد پایینی هم بیرون آمده اند. فریاد میزنند. بوی گاز در ساختمان پیچیده ولی تو به سختی حسش میکنی. سقف ترک میخورد. پله ها فرو میریزند. دیوارها ترک میخورند.. تکانها شدیدتر شده است. جیغ میزنی، مادرت جیغ میزند. فریادهایتان یکی میشود. سقف فرو میریزد. در پاگرد، بین جاکفشی و در و گلدان بزرگ شمعدانی همسایه زیر آجرهای سقف له میشوی. مچ پایت زیر تیر آهنی خورد میشود. دستهایت را بین گچ و آجر سقف نمیتوانی تکان بدهی. فقط گردنت کمی حرکت میکند. گلهای شمعدانی توی دماغ و دهنت فرو رفته اند. این یک مرگ خوشبوست. جهان می ایستد. دیگر تکان نمی خورد. نمی لرزد.
لبخند بزن. زلزله تمام شده. نوری وجود ندارد. همه چیز ثابت است. از لای آجرها و بلوکهای ساختمانی تنها یک صدا به گوشت میرسد، صدای آرام و ضعیف ناله های مادرت. تمام زورت را میزنی که تکان بخوری ولی نمیتوانی. خون ریزی داری، به زودی خواهی مرد و هیچکس به کمکت نخواهد آمد. تا برسند خیلی دیر شده. نه می توانی سریعتر بمیری، نه آهسته تر، هیچ دقرتی نداری و تنها می توانی آرزو کنی که جانت زودتر از ناله های مادرت برود. تا صدای او را می شنوی، آرامشی داری.
تهران فرو ریخته؛ زانو زده است. ساختمانهای بلندش، پلهای عظیمش در هم شکسته اند. زمین شکافت و شهر ظالم را بلعید. خون، جسد، مردان و زنان زخمی، کودکان گریان بی سرپرست، ماشینهای سوخته و فاضلاب همه جا را گرفته است. زلزله هرکس را بخواهد میبخشد و هرکس را بخواهد عذاب میکند. خانه ها در چاههایشان فرو رفته اند و موشهای آواره از زیر جوبها بیرون دویدهاند تا در کنار مردم شهرشان عزادار عزیزانشان باشند. کلاغها بر سر درختان نشسته اند و منتظرند. آنها صبورند. عمر درازی دارند و میدانند موشها و آدمهای زخمی عمرشان برابر و طعمشان یکی است. گربه هایی که زنده مانده اند از مخفیگاهشان بیرون می آیند و دور نیست که سگان ولگرد هم به شهر برگردند، شغالهای تهران از مخفیگاههایشان بیرون بخزند و طبیعت چهره اش را نشان دهد.
ساختمانی منفجر میشود. لولههای گاز میترکند. آتش شعله میکشد. یک نفر در حال سوختن از ساختمان پرت میشود. منطقهی دوازده آتشی است در دریای فاضلابچاههای زیر خانه ها. اتوبانها و برجها فرو ریخته اند و تمام راههای شهر تو در تو و تنگ و تاریک را بسته اند. کسی به یاری نخواهد آمد. خورشید با حرارت زیاد میتابد. قناتها، چاهها، چشمه ها و آبهای زیرزمینی تهران به سطح آمده اند. تونل توحید دریاچهای است ماهیانش اجساد آدمیان. بازار با تمام حاجیهای ثروتمند و فاسد و نافاسدش؛ تمام مشتریان فقیر و غنیاش، و تمام ثروت افسانه ای که در انبارهایش نهفته با خاک یکسان شده است. برج میلاد سر پاست. فیسبوک هنوز باقی است. دیوار مجازیت هنوز برقرار و چراغ سبزت احتمالا روشن است. همین الان شمارنده قرمز بالا سمت چپ از شصت گذشت. تبریک میگویم جنازه، تو محبوبی.
صدای آژیر آمبولانس، پزشکان متعهد، انبارهای هلال احمر، صدای کلاغها، مادری که فرزندش را میخواند و کودکی که مینالد. بخشی از شهر هنوز سر پاست. خانه هایی و برجهایی ضد زلزله هستند. زنان و دختران با هر لباسی که توانستهاند به خیابان گریخته اند. یک چیز قطعی است. اسلام بر باد رفته و این مردم جایشان در جهنم است. دسته های قمه به دست از پایین شهر به سمت بالا حرکت میکنند تا حقشان را بگیرند. بهترین فرصت است. اما اگر به بالای شهر برسند. تمام راه ها بسته است. آفتاب داغ میتابد. چند نفر مرده اند؟ چقدر از جمعیت دوازده میلیونی تهران مرده است؟ شهر گسلها چه بر سرش آمده ؟ گسل نیاوران که دهن باز کرد و نیاوران را، با تمام پورشه ها و کوچه های تنگش لرزاند چند نفر را بلعید؟ گسل جنوب تهران چطور؟ چند منطقه را فرو کشید؟ در بم چند نفر مردند؟ چهل هزار نفر؟ در تهران در دقایق اول، زمانی که نصف ساختمان های تهران کاملا ویران شوند، بیش از یک میلیون نفر کشته خواهند شد. در همان دقایق اول. بمیرم بهتر است یا زنده بمانم؟ تصوری داری که در عرض پنج دقیقه بیشتر از شهدای هشت سال جنگ تمام عیار ما با عراق آدم کشته شود؟ تصوری داری که چقدر جنازه است؟
و من با ریشم ایستادهام وسط خیابان. زنده هستم. با شلوار جین و پیراهنی از خون همسایه ای که زیر درخت له شد. اطرافم ویرانی است. ویرانی خودش را از زیر به رو کشانده است. مردم به خودشان می آیند. زندهها به یاری مرده ها میروند. آوار را کنار میزنند. آژیر آمبولانسها، آتش نشانی میجنگد با شعله ها و تهران باز میلرزد. پس لرزه ای ضعیفتر اما قوی. بناهای ترک خورده فرو میریزند. هزاران تن دیگر کشته میشوند. فردا بیماری شیوع خواهد یافت. برادر برای یک جرعه آب در شهر کم آب گلوی برادر را خواهد درید و کلاغها بر شهر حکومت خواهند کرد. زیر آفتاب داغ تابستان تهران، میلیونها جسد متعفن خواهند شد. اینجا مثل بم سرد نیست. کسی یخ نخواهد زد.
حتی نیروهای امدادگر ژاپنی که سگهای خوبی دارند و خیلی زود به تهران رسیده اند نمیتوانند از بین خرابه های برجهای چندین طبقه در کوچههای تنگ تهران راهی باز کنند. الهیه یادت هست؟ با برج هایی که طبقاتشان ده برابر پهنای کوچه است؟ چند ماه طول میکشد تا عملیات نجات کامل شود. چند صد هزار نفر دیگر خواهند مرد. شاید روزی برسد که خداوند داستان عذاب قوم تهران را به آخرین کتابش اضافه کند.
من زنده ام. نگران نباش، چراغت در فیسبوک روشن است.
این هم چند پیوند برای آگاهی از زلزله تهران و عواقبش:
زمین لرزه احتمالی تهران در ویکیپدیا فارسی
نظر انجمن زلزله شناسی آمریکا در مورد زلزله تهران
نقشه تخریب تهران در سناریو های مختلف زمین لرزه
نظر معاون پزوهشکده زلزله شناسی
بسیار خوب 🙂 تو سایت قبلی هم که خوندمش خیلی دوسش داشتم …..
یه مرگ خوشبو :/
خیلی هم لطف دارین، البته اینجا یه کمی تغییرات هم توش داده بودم،
یه مرگ خوشبو
بازتاب: شونیز | » تهران لرزید