چند سال پیش در شرایط خیلی خیلی سختی بودم. هم مسائل خانوادگی هم مسائل عاطفی، هم مسائل مالی هم پرونده در دادگاه، همه چیز علیه من شده بود. به شدت تحت فشار بودم و ذهنم از ذهن سموری که اسیر چمبرهی افعی باشد درگیرتر بود.
در چنین شرایطی دوست عزیز و مهربانم لیلا که خودش ساکن سوئده، یه کتاب سوئدی به من معرفی کرد که پرفروشترین کتاب سوئد بود و بهم گفت:«اینو بخون چون کمکت میکنه و تمام سوئد دارن حرف همین کتابو میزنن.» من دیدم کتاب به انگلیسی هم ترجمه شده و حتی به زبان انگلیسی هم جزو کتابهای پرفروشه. رفتم کتاب رو پیدا کردم و شروع کردم به خوندن. کتابی بود با موضوع زندگی راهبانه و مدیتیشن. من تا قبل از این کتاب خودم چندان به مدیتیشن و مسائل مربوط بهش توجهی نداشتم.
نکتهی خیلی مهم این کتاب برای من تمرینات عملی کتاب بود. آرامش به سبک راهب جنگلی، کتاب تئوری نیست، آموزشی نیست، تئوری روانشناسی رو توضیح نمیده. توضیحات مفصل و طولانی و کسلکننده توش نیست. به هیچ عنوان و به هیچ وجه کتاب مثبتاندیشی الکی نیست. آرامش به سبک راهب جنگلی زندگی نویسندهش بیورن ناتیکو رو روایت میکنه. در خلال این زندگی تمرینات عملی هم میگه که همین تمرینات حال منو بهتر کردن. یکی از جالبترین تمرینهای کتاب، تمرینِ تنفس با مشت بستهس که اینطوریه:
شما با عمل دم مشت خودتون رو میبندید و نفس میگیرید. نفستون رو چند ثانیه نگه دارید و همهی مشکلات رو تو مشت خودتون تصور کنید. مشتتون رو محکم محکم نگه دارید. موقع بازدم، نفستون رو که میدید بیرون مشتتون رو باز میکنید و انگار که مشکلات رو رها میکنید.
این یه واقعیته که در مسیر زندگی موقعیتهایی پیش میاد که دیگه کاری از دست آدم بر نمیاد. مثلا مدارک رو دادید، پرونده تکمیل شده و دست قاضیه. دیگه قاضی باید حکم بده و شما کاری نمیتونید بکنید. تو این شرایط، یا چه میدونم، بیماریِ خدای نکرده خودتون یا یکی از نزدیکانتون. مثلا وقتی که مریض رفته اتاق عمل دیگه همه چیز دست جراحه، کاری از دست ما برنمیاد. ما باید پشت در اتاق بشینیم تا نتیجهی جراحی مشخص شه. اینجا همچین تمریناتی به کار میاد.
وقتی دیدم کتاب روم اثر مثبت گذاشته و حالم بهتر شده. رفتم و با خود نویسنده آشنا شدم: بیورن ناتیکو. آدم خیلی جالبی بوده! یک جوون بیزینسمن سوئدی خیلی موفق بوده، ولی یه روزی دیده زندگی بیزینسی براش مناسب نیست، بعد همه چیزو رها کرده. رفته دنیا رو گشته و گشته تا آخر سر از یه معبدی تو تایلند در آورده. راهبان این معبد در واقع زیرمجموعهی بودایی هستن، یکی از فرقههای بودایی محسوب میشن که به خودشون میگن راهبان جنگلی، چون معبدشون رو توی جنگل میسازن و همونجا هم زندگی میکننن.
بیورن هفده سال بین این راهبان جنگلی زندگی کرده، توی سه تا کشور مختلف: تایلند، انگلستان و سوییس. اگر براتون سوال شده بگم که بله، معبدشون شعبه هم داره (قبول دارم بامزهس، ولی چه میشه کرد معبد زنجیرهای هم بخشی از دنیای امروز ماست).
یک سوم پایانی کتاب مربوط به زمانی میشه که بیورن تصمیم میگیره دوباره برگرده سوئد، و حالا چالشهاش در برخورد یا یک شهر مدرن، یک جامعهی مدرن که توش اصل پوله رو روایت میکنه. بیورن هفده سال تو معبد اصلا به پول دست نزده، شغلی نداشته، با جنس مخالف در ارتباط نبوده و حالا شهر براش یه شوک بزرگه. کسب و کار، برقراری رابطهی عاطفی، ازدواج، همراهی دوباره با خانواده، بیماریهایی که میگیره. حالا بیورن توضیح میده که آموزههای هفده سال زندگی در معبدش چطوری در برابر این چالشها به کمکش اومدن. یعنی چطوری تونسته راهب بودن رو با زندگی در یه شهر شلوغ مثل استکهلم تطبیق بده و ازش بهره ببره. این چیزیه که به درد ما هم تو ایران یا هرجای دیگهی دنیا میخوره.
وقتی من دیدم این کتاب به من این قدر کمک کرده، فکر کردم خوبه ترجمهش کنم شاید به کسان دیگه هم کمک بکنه. خوشبختانه تو همین یکی دو ماهی که از چاپش گذشته، با لطف و زحمت دوستان درجه یک نشر ثالث به چاپ دو رسیده، و من فکر میکنم خوندنش برای همه مفید و لذتبخش باشه. چون الان ما تو شرایطی هستیم که همهمون استرس خیلی خیلی سنگینی رو به صورت روزانه تحمل میکنیم. فشار خیلی زیادی بهمون میاد و به نظرم خوندن این کتاب میتونه به کم کردن اون استرس کمک کنه.
امیدوارم بخونید و هم از روایت کتاب لذت ببرید، و هم آموزهها و تمرینات کتاب براتون مفید باشه.