مردم ایران اغلب به عنوان جماعتی بیعلاقه به کتاب و مطالعه سرزنش و تحقیر میشوند. چند کلمه با من همراه شوید. به نظر من، برای کتاب خواندن سه چیز لازم است: سواد و کتاب و فرصت.
آقای محمدزاده، مدیرکل امور مجلس و استانها در نهاد کتابخانههای عمومی کشور، در سال نود و شش در مصاحبهای اعلام کردهاند که صد و هفتاد و هشت شهر ایران، و بیش از دو هزار روستای ایران کتابخانه ندارند. یعنی حدود هجده میلیون نفر از جمعیت ایران دسترسی به کتابخانه ندارند.
اما سواد. به نظر میرسد از جمعیت بالای شش سال در کشور، چیزی در حدود ده میلیون نفر بیسواد در ایران داریم. این را علی باقرزاده، رئیس وقت نهضت سوادآموزی در مصاحبهاش گفته است. دقت کنید که سواد در آمار دوستان یعنی توانایی خواندننوشتن و چهار عمل اصلی. یعنی کسی بتواند تابلوی اتوبوس را بخواند و اسکناسها را جمع بزند، میرود بین باسوادها.
ما فرض میکنیم برای خواندن یک کتاب بزرگسال (تاریخ بیهقی نه، مثلا همسایهها اثر احمد محمود که خوشخوان است و نثر پیچیدهای ندارد)، تحصیلات در حد دبیرستان یا بالاتر لازم است، که طبق آمار حدود هجده درصد از ایرانیان دانشگاه دیدهاند. ما جمعیت هشتاد میلیونی را صد میلیون میگیریم که عددمان بزرگتر شود و سفیدنمایی کرده باشیم. هجده درصدش چقدر میشود؟ حدود هجده میلیون نفر. برای اینکه متهم به سیاه نمایی نشویم میگوییم هجده میلیون هم دبیرستانی و دیپلمه داریم که سواد کتاب خواندن دارند که بسیاربسیار خوشبینانه است. چند میلیون هم برای شادی خاطر بزرگان قوم به عنوان کودکانی که میتوانند کتاب بخوانند به آمار اضافه کنیم که بشود چهل میلیون نفر. یعنی در حالت خوشبینانه، فقط نیمی از جمعیت کشور سواد کتاب خواندن دارند.
هجده میلیون هم که دسترسی به کتابخانه ندارند. نیمی از جمعیت کشور هم که زیر خط فقر هستند و اصلا وقت کتاب خواندن ندارند چون دارند دو یا سه شیفت کار میکنند. از نیمهی دیگر هم بیشترشان همان دو سه شیفت را کار میکنند که بالای خط فقر بمانند. از آدمی که هشت ساعت شرکت بوده و چهار ساعت اسنپ کار کرده که نمیشود توقع داشت کتاب بخواند، اگر بتواند برای بچهاش دو تا کتاب بخرد حماسه آفریده.
این صغری کبری را چیدم که یک سوال جدید مطرح کنم: چند نفر از ایرانیان میتوانند کتاب بخوانند؟ اینطوری که نگاه کنیم، میبینیم اتفاقا از بین آنها که میتوانند، درصد بالایی کتاب میخوانند. نه فقط کتاب میخوانند که در ساخت کتابخانه، مدرسه و… هم مشارکت فعال دارند.
حالا وضعیت کتابفروشیها بماند که همه میدانیم با چنگ و دندان خودشان را در شرایط اقتصادی فعلی حفظ کردهاند. در مورد سینما و تئاتر هم اوضاع چندان بهتر نیست، اکثریت جمعیت ایران در عمرشان حتی یک تئاتر هم ندیدهاند، اکثریت جمعیت ایران در عمرشان حتی یک بار هم سینما نرفتهاند و اگر در آمار غرق شویم، در هیچ مرحلهای نتیجهی دلانگیزی نصیبان نمیشود. به نظرم اگر حتی میخواهید یک جمله هم در مورد کتاب نخواندن ایرانیان حرف بزنید، بهتر است آن یک جمله را هم صرفِ اعتراض به وضع سواد، یا توزیع نامناسب زیرساختهای فرهنگی کنید.