از یادداشت های شاهنامه در روزنامه بهار
لینک به روزنامه بهار:
شاهنامه روزگار ما ـ به صحنه آوردن فردوسی
شاهنامه روزگار ما
«به صحنه آوردن فردوسی»
امین حسینیون
استادانی از شمار بیرون درباره شاهنامه نوشتهاند. از جنبههای بسیاری شاهنامه را بررسی کردهاند. بیشتر فردوسی و مخلوقش را ستودهاند و کمتر بر آن عیب گذاشتهاند. به تعداد بسیار زیادی اقتباس از داستانهای شاهنامه انجام شده است؛ چه در سینما و چه در تئاتر و چه در رمان؛ و پایاننامههای متعدد در دانشگاهها دربارهاش تالیف شده. در این مسیر، به نظر میرسد شاهنامه از مکان اولیهاش، میان مردم، به گوشه مجلات علمی پژوهشی عقبنشینی کرده است.
شاید این مدعا کمی تندروانه به نظر برسد، اما آیا تمام این ستایشها و بعضا گلایهها از شاهنامه، کمی از زمانه ما فاصله ندارند؟ آیا نمیتوان با استفاده از آرای امروزیتر و اندیشههای جدیدتر به شاهنامه نگاه کرد؟ آیا ظرایف و جزییاتی در داستانهای شاهنامه نیست که بتوان با استفاده از آنها نوری تازه بر شاهنامه انداخت؟ اجازه بدهید کمی منظورم را بیشتر توضیح دهم و پیش از آن نکتهای را مشخص کنم.
از نظر من در بزرگی و شکوه و خوبی شاهنامه هیچ شکی وجود ندارد. اینکه شاهنامه یک اثر ادبی سترگ است در زمانه ما نیازی به اثبات ندارد، این مورد را قبلا تاریخ اثبات کرده است. اما در زمانه ما حرفهای تازه درباره شاهنامه کم نیست. مثلا شاید شنیده باشید که بعضی شاهنامه را «نژادپرستانه» میخوانند. این ادعا طبعا درست نیست، اما با نظریات قدیمی به سختی میتوان وارد چنین بحثی شد و سربلند بیرون آمد. در برابر سلاح جدید سپر جدید هم لازم است. البته رد چنین اتهاماتی تنها کاربرد نگاه تازه به شاهنامه نیست.
رسالههای متعددی درباره جنبههای نمایشی شاهنامه فردوسی نگاشته شده است و همینطور کتابهای زیادی درباره فیلمنامهنویسی و الگوهایش ترجمه شدهاند. یک پرسش ساده میتوان طرح کرد: آیا شاهنامه فردوسی، قابلیت این را دارد که امروز در قرن بیست و یکم، مثالهای داستانی برای تبیین داستانهای جدید فراهم کند؟ در شاهنامه فردوسی به تعداد بسیار زیادی قهرمان وجود دارد؛ قهرمانانی متفاوت و متعدد از والاترین انسانها تا پستترین آنها. یکی از نظریات معتبر درباره قهرمان نظریات فرای است، آیا میتوان شخصیتهای شاهنامه را براساس جدول فرای طبقهبندی کرد؟ آیا شاهنامه میتواند موضوعی برای مطالعات جنسیتی جدید باشد؟ اگر میتواند چطور؟ آیا با استفاده از نظریه روایت در قرن بیست و یکم میتوان شاهنامه را بازخوانی کرد؟ حتما تکخوانیهای متعدد بر داستانهای شاهنامه را خواندهاید. در کنار آنها کتاب «از رنگ گل تا رنج خار» به کوشش قدمعلی سرامی را هم شاید دیده باشید که به شکلشناسی داستانهای شاهنامه میپردازد، اما اگر بخواهیم از منظر ژانرهایی که فرای مطرح میکند به شاهنامه نگاه کنیم، آیا جوابی برای سوالاتمان پیدا میکنیم؟ آیا شاهنامه اثری سراسر جدی است یا ردپایی از کمدی هم میتوان در آن پیدا کرد؟ آیا میتوان با استفاده از جنبه کمدی شاهنامه، از شاهنامه اقتباس کمک کرد؟
اینها سوالاتی بسیار نظری است. شاید برای کسی جالب نباشد. اما درباره خود شاهنامه هم سوالات متعدد و بیپاسخی را میتوان مطرح کرد که پاسخ دادن به اکثرشان از توان من واقعا خارج است. مثلا، چطور در اساطیر ایران تنها کسی که از آتش میگذرد سیاوش است؟ آیا گذشتن از آتش ساخته خود فردوسی است یا در منابع پیشینی موجود بوده است؟ و… . پاسخ بسیاری از این سوالات نیازمند تسلط بر فرش گسترده ادبیات حماسی فارسی است. در این ستون، مبنای اصلی مراجعه به متون دیگر نیست. قصدم مقایسه و تکمیل شاهنامه نیست. قرار نیست تبارشناسی سام یا کسان دیگر را با تطبیق بر متون دیگر انجام دهم. قصدم این نیست که همیشه درباره کلیت داستانهای شاهنامه بحث کنم. مرجع من متن شاهنامه است؛ متنی که در بسیاری لحظات پیچیدگی بیش از حدی دارد، اما در ابیاتش هنوز میشود جزییاتی از رفتارهای شخصیتها دید که به این نگاه تازه ما کمک کند. همینطور در نور نظریات جدید میتوان نکات جدیدی را در شاهنامه برجسته کرد. مثلا، «پناهندگی» در شاهنامه میتواند موضوع بررسی باشد و همینطور بزرگ شدن دور از خانه. وجوه کنایی شاهنامه، کنایه نه به معنای سنتی آن، به معنایی که در نظریه ادبی جدید استفاده میشود، میتواند موضوع مطالعه باشد. که به این مورد آخر قبلا در یادداشتی جداگانه پرداخته بودم. موضوعاتی که در این ستون مطرح میشوند تازه هستند، شاید کسی گوشه اشارهای بهشان کرده باشد ولی قطعا تکراری نشدهاند. ممکن است کسی بگوید جایگاه فردوسی و شاهنامهاش فراتر از آن است که در بوته آزمون چنین نظریاتی باشد. من در کمال احترام مخالفت میکنم. به نظر من جایگاه شاهنامه فراتر از آن است که در طبقه بالای کتابخانه کنار باقی کلاسیکها خاک بخورد. شاهنامه را باید خواند.