–
امروز را روز خیام نامگذاری کردهاند، مرد عجیبی که ریاضی را متحول کرد و لابد چون احساس کرد به علوم توجه کافی نمیشود چند تایی رباعی هم گفت و نامش را تاریخ ادبیات جهان حک کرد. البته شاعر بودن خیام در زمان خودش مخفی بود، تا چندین سال بعد هم رباعیاتش به تعبیر امروزی منتشر نشد. مثال امروزیاش این است که یکهو دیوانی از غزلیات دکتر حسابی منتشر شود و همه انگشت به دهن بمانند که چه اشعاری!
همین فاصلهی زمانی فرصتی داده به عدهای که تشکیک کنند و بگویند خیام دو نفر بوده، خیام شاعر با خیام دانشمند فرق دارد و …، از این نظریهها که هنوز هم باب است، میگویند فلانی مرده و به جایش بدل نشسته، یا فرقهی فراماسونری را هخامنشیان تاسیس کردند، اهرام مصر را آدمفضاییها ساختهاند و … . نکتهی اینجور نظریهها این است که چون شواهد کافی علیهشان نیست، نمیشود قاطعانه انکارشان کرد، اما هیچکس هم نمیتواند اثباتشان کند، در نتیجه تا مدتها در فضا شناور میمانند و همیشه طرفدارانی دارند. هر از گاهی چنین نظریههایی از دانشگاه هم سر در میآورند. استادی داشتیم (اسمش محفوظ بماند، آدم محترم و معقولی بود) چون توی کتش نمیرفت که یک دانشمند نجوم و ریاضی اهلِ خمره و جام باشد، هیچ رقمه حاضر نبود بپذیرد این شعرها را همان خیام گفته است. ناقلا جوری هم گفته که واقعا تفسیرپذیر نیست، مثلا در این رباعی:
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لالهرخی خندان خور
بسیار مخور، ورد مکن، فاش مساز
اندک خور و گهگاه خور و پنهان خور
(در مورد مصرع سوم بحث زیاد است، ورد مکن، ظاهرا اصطلاحی است کهن به معنای عادت نکردن، ورد کردن را گویا قدما در معنای عادت کردن به کار میبردهاند، درست و غلطش با علمای فن.)
جناب خیام اصولِ بادهخوری را جوری توضیح داده که همین امروز هم میتواند حجت باشد. تنها راه برای شکاکین این است که بگویند این جور رباعیها را خیام نسروده، شاعر دیگری گفته(من نسخهشناس نیستم، ولی نظر عمومی متخصصین این است که خودِ خیام گفته.) اما شعر او محدود به همین توصیههای زندگیساز نمیشود، بلکهای فلسفهای دارد و آن فلسفه را در اوج فصاحت بیان میکند. این فلسفه را بسیاری توضیح دادهاند، مثلا فصلِ خیام از کتاب پنج اقلیم حضور(داریوش شایگان، فرهنگ معاصر) میتواند در شناخت فلسفهی او راهگشا باشد، مقالهای است در حدود سی صفحه، مختصر و مفید. اما آنچه برای من در این یادداشت جالب است اندیشههای خیام نیست، آزادی کلام اوست. ما در ایران همه چیز را به میل خودمان تفسیر میکنیم، هر شعر و شاعری را انقد بالا پایین میکنند که بالاخره معنی دلخواهشان را بکشند بیرون. اما خیام از این قاعده تا حدی بیرون است، اگر هزار زنجیرِ قطور تفسیر هم که به دست و پا و گردن و کمر رباعیاش بسته باشند، رباعی با یک حرکت خودش را آزاد میکند:
—
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است
—
این وجه پهلوانیِ شعر خیام مرا یاد اسفندیار میاندازد. جایی که در گوشهی گنبدان دژ بسته با غل و زنجیر افتاده و جاماسپ خبر میآورد که ارجاسپ به ایران حمله کرده و باید برخیزی، اسفندیار نه از خبر شکست پدر، نه از اسارت خواهران، نه از مرگ سی و هشت برادرش تکان نمیخورد، اما وقتی میشنود تنها برادرش که حمایتش کرده، فرشیدورد، زخمی شده، آهنگر میخواهد. آهنگر نمیتواند زنجیرهای اسفندیار را باز کند و در برابر عتابِ او میگوید «شاه گفت جوری زنجیرش کن که خودت هم نتوانی بازش کنی.» اسفندیار که حوصلهاش از بحث سر رفته خودش زنجیرها را پاره میکند. شعر خیام از این نگاه، همانقدر که مطربانه است پهلوانانه هم هست و هر جا لازم باشد حقیقت را به صورت مخاطب میکوبد. میتوانم تصور کنم که اگر فردوسی و خیام هم دوره بودند چه رفقای خوبی میشدند و در باغی در نیشابور مینشستند و مباحثی پیرامون جمجمهی کیخسرو، موی منیژه و می خوشگوار مطرح میکردند. نوششان باد.
مقالاتی برای آشنایی با خیام
برای آشنایی بیشتر با خیام چند مقاله معرفی میکنم که همگی از سایت نورمگز قابل دریافت هستند. خیامشناسی حوزهی مطالعاتی گستردهای است و هر روز متون جدیدی در این حوزه تولید میشوند، از این یادداشت گرفته تا مقالات وزین علمی ـ پژوهشی، گردآوری تمام آثاری در به خیام میپردازند میتواند شغلی تمام وقت برای پژوهشگران باشد، من فقط پنج مقاله معرفی میکنم از دورههای مختلف قرن حاضر، که به نظرم نکات جالبی در خود دارند:
وطن خیام، محمد وحید دستگردی، مجلهی ارمغان، شماره 6و7، 1305
این مقاله در این چارچوب نوشته شده که ایرانیان قدر مفاخر خود را نمیدانند، ترکیبی است از تمجیدِ خیام و سرکوفت زدن به ملت و دولت به خاطر قدرنشناسی، اما واقعیتهای بامزهای هم در مقاله هست، مثلا نویسنده بسیار شاکی است که میخانهای به نام خیام در تهران افتتاح شده و هرچقدر اعتراض کردهاند کسی توجهی نکرده.
نیشابور و خیام، محمدعلی اسلامی ندوشن، یغما، شماره 178و179، 1342
در این مقاله که در دو قسمت چاپ شده، ندوشن به سه نکتهی جالب میپردازد. اول اینکه ارتباط شعر خیام با نیشابور را میکاود، این خلاف جهتگیری عمومی پژوهشگران است که تلاش میکنند خیام را در ابعاد جهانی معرفی کنند(نه اینکه خیام جهانی نباشد، اما محلی بودنش کمتر مورد توجه است.) مثلا اشاره به این نکته که احتمالا فراوانی کارگاههای سفالگری در نیشابورِ زمان خیام، در حضور پررنگ کوزهگری در رباعیات بیتاثیر نیست. نکتهی دوم تاریخ نیشابور است و نکتهی سوم نیشابور در دههی 40. این مقاله ده صفحه است و خواندنش با توجه به نثر شیرین ندوشن مثل خوردن حلواست.
خیام و تقویم جلالی، سیدحسن تقیزاده، مجله معارف اسلامی، شماره 11، 1349
این مقاله هم که تکلیفش مشخص است، تقیزاده در چهار صفحه ماجرای خیام و تقویم جلالی را شرح داده، و البته با استناد به اسناد کافی میگوید که تقویم جلالی را خیام به تنهایی نساخته و چه بسا نقشش در ساختن تقویم چندان هم مرکزی نبوده است. این مقاله از این نظر جالب است که خلاف موضع عمومی است که خیام را اصلاحکنندهی تقویم میدانند.
ابعاد جهانی شخصیت خیام، ابوالقاسم رادفر، مجله مطالعات ایرانی، شماره 1، 1380
این مقاله هم بررسی مختصری است از سیر ترجمهی آثار خیام به زبانهای اروپایی، تاثیرگذاری او بر ادبیات اروپا و جهان. نکات جالبی در این مقاله هست مثلا اینکه بین سالهای 1785 تا 1967، رباعیات خیام چهل بار به انگلیسی ترجمه شده بود. مقاله کمی ستایشگرانه هست و موضعگیری هم دارد، ولی مختصر و مفید است، در یازده صفحه اصل مطالب را گفته.
رودکی و خیام، محمدرضا نصر اصفهانی، علی سینا رخشندهمند، پژوهشهای زبان و ادب فارسی، شماره 2، 1388
این مقاله که عنوانش گویاست. به بررسی ارتباط فلسفی میان اشعار رودکی و خیام میپردازد، هرچند من به طور کامل با نویسندگان موافق نیستم، و مقاله کمی اضافهگوییهای ادبی دارد، اما در هر حال جهتگیری مقاله بسیار جالب است، نکتهی جالبی را طرح میکند و از طریق این مقایسه میشود با اشعار هر دو شاعر هم بهتر آشنا شد.
–
–
اگر شما هم مقاله یا یادداشت خوبی برای شناخت خیام سراغ دارید در کامنتها اضافه کنید تا خوانندگان بهره ببرند.