باغ رویان را نشر ثالث در 437 صفحه منتشر کرده است با قیمت 32000 تومن و برای خریدنش میتوانید اینجا را کلیک کنید و به سایتثالث بروید. (در لحظه نوشتن این یادداشت باغ رویان در سایت ثالث با تخفیف فروخته میشود.)
در سی صفحهی آغازین باغ رویان خواننده در کنار قهرمان اصلی داستان، مهرداد، با موقعیتی مهیب روبرو میشود. ساواکیها به او میگویند اگر میخواهی خواهرت آزاد شود، باید وقتی آزادت کردیم، برادرت نصیر را به دام بیاندازی. و مهرداد پس از پانزده سال آزاد میشود. به قول رمان «حقیقت، آزادی مشروط به برادر فروشی است.» پرسش اصلی رمان این است: مهرداد چه خواهد کرد؟ و با همین پرسش تا صفحات پایانی رمان پیش میرود. بازگشت مهرداد به شهر او را با ویرانی مواجه میکند: پدر و مادرش مردهاند، خانهی پدری نیمهمخروب است، و … . مهرداد میخواهد خودش را و چند نفر اطرافش را، از این ویرانی نجات دهد.
در این یادداشت از میان ویژگیهای جالب توجهی که باغ رویان دارد، سه تایشان را بررسی میکنم و بعد هم جمعبندی خواهد آمد.
نوسان میان خیال و واقعیت
رمان در نزدیکترین فاصله با مهرداد روایت میشود، و گرچه هرجا لازم باشد به شخصیتهای دیگر هم کاملا نزدیک میشود و آنچه در ذهنشان میگذرد را بیان میکند، اما تمرکزبخش(Focalizer) اصلی رمان مهرداد است. مهرداد یک ویژگی برجسته دارد. ذهنش انسجام کافی ندارد، میان خیال و واقعیت در نوسان است. گاهی بدون اینکه بفهمد با خودش حرف میزند و با کوچکترین اشارهای ممکن است در خاطرات غرق شود.
با توجه به اینکه مهرداد تمرکزبخش و قهرمان رمانِ باغ رویان است، ویژگی ذهنیاش به ساختار رمان هم نفوذ کرده و داستان میان خیال و واقعیت در نوسان است. البته خیال نه از جنسِ فانتزی یا رئالیسم جادویی، خیالات مهرداد واقعی هستند و از جنسِ تهران. این مهمترین ویژگی ساختاری رمان است، حسن یا عیب دیدن آن به سلیقهی خواننده بستگی دارد. اما این ویژگی ساختاری تبعاتی هم دارد.
فاصلهی میان رویدادهای رمان کمی طولانی شده است، مثلا ممکن است بین برداشتن سیگار و روشن کردنش یک صفحه فاصله بیافتد، چون مهرداد یاد خاطرهای از پانزده سال پیش افتاده است. فضای ایجاد شده میان رویدادها به نویسنده فرصت داده تا تک تک موقعیتهای داستانی را بشکافد و همراه با ذهنِ مهرداد رفتار آدمها را تحلیل کند، در لابهلای خاطرات مهرداد پیشینهی صنفها را بگوید. مثلا از کنار قصهی قنادیِ نوشین، با صنف قناد آشنا میشویم، از کنار مزرعهی گل آقا مصطفی با تاریخچهی صنف گلکار، و به همین ترتیب با چاپخانهدارها و … . جواد ماهزاده در این رمان بدون اینکه کارش را به رخ بکشد، تصویری از سیرِ تحول تهران در نیمهی اول قرن چهاردهم ترسیم میکند. تشخیصِ اینکه چه چیزی خیال است و چه چیزی واقعیت، کمی زمانبر است و خواندن رمان را کمی دشوار میکند، اما اگر کسی از این فضای پر وهموخیال و مرموز لذت ببرد، باغِ رویان برایش عالی است.
آشنایی زدایی
آشناییزدایی یعنی گفتنِ چیزی آشنا، به شیوهای تازه، طوری که ناگهان آن چیز آشنا، معنایی یا وجهی تازه برای مخاطب پیدا کند. آشناییزدایی اجرایش دشوار است و خواندنش لذتبخش و در باغ رویان فراوان روی میدهد، یک مثال میآورم از صحنهای که جاوید و روحانگیز به کلهپزی رفتهاند
نگاه جاوید به دستهای چرب و پفدار کلهپز بود که جمجمهای را میشکافت و انگشتهای کلفتش را جای چشمها و گوش حیوان فرو میکرد و میگرداند. حیوان با جمجمهی ورآمده و پوزهی پیشآمده، با حفرههای چشمهایش به او زل زده و دندانهایش بر هم چفت شده بود. هنگام نشستن چاقو به گردنش، دندانها را روی هم فشرده و عضلاتش را سفت کرده بود. دارد نگاهمان میکند. آنها را که به گوشت و پوست و امعا و احشایش، ادویه و آبلیمو میزنند و او را به دندان میشند میبیند و باز تیزی چاقو را بر گردن و فشار پایین نیرومند را بر گردهاش احساس میکند. حیوان دارد با همهی توانش فریاد میزند و التماس میکند. این اسکلت جاندار در بوی گوشت و بخار تنش حبس شده و آبی را که با ملاقه بر سرش میریزند و از دو سوی گوش و انحنای بینیاش روان میشود، میفهمد و به بو و آب و طعم خود زجر کش میشود. (ص 336)
ماهزاده با توصیف خود از کلهی گوسفند خواننده را از کلهپاچه متنفر میکند، این حس البته در خدمت داستان است و علت وجودش بیزاریِ جاوید از کلهپاچه است. مشابه این طور آشنایی زداییها فراوان است ولی مثال دیگری نمیزنم تا حجم یادداشت بیش از این نشود. نکته این است که در کلیت هم تلاشِ ماهزاده در جهت آشناییزدایی از یک داستان قدیمی است: رابطهی ساواکی و انقلابی و … . به نظرم در این کار موفق هم هست.
دیالوگنویسی، جملات قصار و مسئلهی جذابیت
یکی از نقاط قوت باغ رویان بدون تردید دیالوگنویسی است، جایی که برادر از برادرش میپرسد:«به نظرت زندگی ما شبیه کابوسهای پدرانمان نیست؟» من به فکر فرو رفتم. این دیالوگ را فارغ از موقعیت داستانیاش بخوانید:«زیاد روی آسمان حساب نکن، ده روز ابری است، یک روز آفتابی، یک روز ملایم و خدا میداند چند روز طوفانی.» زیبا نیست؟ این یکی گفتگو که شاهکار است
ـ اگر قرار به تیربارانت باشد، ترجیح میدهی کی بهت شلیک کند؟ رفیقت، پدرت یا پستترین آدمی که میشناسی؟
ـ کسی که میدانم در حقش ظلم کردهام.
در کنار دیالوگهای خوب، جملات خوبِ توییتخور هم در متن داستان فراوان هستند. اینها موارد جذابیت باغ رویان هستند، اما باید این اخطار را هم داد که خواندن باغ رویان ساده نیست، نثر ماهزاده کمی پیچیده است و کتاب هم 437 صفحه است. بستگی به سرعت مطالعهتان دارد ولی یکی دو هفتهای درگیرتان خواهد کرد.
جمعبندی
دلم میخواست در مورد دو نکتهی دیگر هم مینوشتم، یکی پایانبندیِ جذاب باغ رویان، و دومی جایگاه باغ رویان در سنتِ داستاننویسیِ جدید فارسی، ولی چون بحث در مورد این دو نکته بخش زیادی از داستان را افشا خواهد کرد و پاسخِ سوال «مهرداد چه خواهد کرد؟» را خواهد داد، مجبورم اقلا یک سال صبر کنم و بعد در یادداشتی دیگر به این دو نکته بپردازم. در مجموع با وجود اینکه خواندن باغ رویان ساده نبود از آن لذت بردم و میتوانم بگویم در سلسلهی قهرمانان داستان جدید فارسی، مهرداد انقدری هست که بارانیاش را بپوشد و کنار زار ممدِ تنگسیر و دیگران بایستد.