مته به خشخاش پارسیان را همان سال انتشار کتاب نوشتم و سال بعدش جایزه کتاب ماه ویژه منتقد برتر کودک و نوجوان را برایم به همراه داشت چون در کتاب ماه کودک و نوجوان شماره 124-125د منتشر شده بود. البته عنوان خیلی قشنگ مقاله را مسعود ملکیاری انتخاب کرد، خود من از این خلاقیت ها ندارم.
پارسیان و من سه گانه ای است به قلم آرمان آرین، کتاب اول این سه گانه یعنی کاخ اژدها علی رغم تمام خطاهای فاحشی که درش وجود داشت چندین جایزه هم برد و خیلی هم گل کرد که این نقد آن خطاهای فاحش را تک به تک بر شمرده است. همان موقع هم برخی دوستان می گفتند چرا انقدر تند رفتی و نقدت انقدر صریح است. اما در طول این سالیان، گرچه اگر دوباره این نقد را می نوشتم، شاید یک جاهایی را تغییر می دادم چون عاقلتر شده ام. ولی کماکان معتقدم کتابی با این همه غلط دستوری و غیردستوری چاپ نشود بهتر است.
و مهمتر از آن به نظرم پارسیان و من مثال بارزی بود و هست برای بی دقتی داوران جوایز ادبی در ایران که معلوم نیست روی چه حسابی جایزه پخش می کنند. این مقاله را همان زمان دو سه ویراستار حرفه ای هم خواندند و ایرادات من را تایید کردند. حالا شما ممکن است این ایرادات را وارد ندانید یا دستور زبان برایتان مهم نباشد، خدا خودش تصمیم گیرنده است.
بگذریم، از چاپ کتاب سالیانی می گذرد، سه گانه بعدی آرمان آرین اشوزندگه بود که از نظر داستانی کیفیت بالاتری داشت ولی موفقیتش بسیار کمتر بود و گمان میکنم مجوز چاپ هم نگرفت.
خلاصه اینکه این هم مقاله ای قدیمی از من:
مته به خشخاش پارسیان، نقدی بر رمان پارسیان و من
این هم بخشی از متن مقاله:
…مقایسهی میان فردوسی و آرین کار عبثی است و من فقط یک مورد مثال میزنم که مشت باز هم نمونهی خروار است. در داستانهای حماسی؛ رمانسها؛ و حتی ملودرامها ؛ اشیا جایگاه ویژهای دارند. مثلا کفش بلورین در سیندرلا(یک افسانهی کهن)؛ یا اسب تروا در ایلیاد؛ یا تیر گز در داستان رستم و اسفندیار؛ یا مثلا حلقه در ارباب حلقهها؛ یا الماس قلب اقیانوس در تایتانیک؛ و این فهرست را خودتان حتما میتوانید تا چندین صفحه ادامه بدهید. داستان کاوهی آهنگر هم دو شیء بسیار مهم در خود دارد که بعد از این داستان تبدیل میشوند به بخشی از هویت ملی در شاهنامه. هرجا حرفی از ایران و ایرانی هست این دو هم هستند: یکی درفش کاویانی و دیگری گرز گاوپیکر. فقط این سوال را از خودتان بپرسید: چه لزومی برای حذف این دو شی کلیدی از داستان بود؟ چرا کاوه درفش ندارد؟ این چرمپاره که کاوه بر سر نیزه زد خلاصهی آزادیخواهی مردم ایران بوده است؛ به جای همهی سخنرانیها کافی بود درفش حذف نشود. حذف کردن درفش از داستان کاوه مثل این است که یک نفر با ادعای ملیگرایی و ایراندوستی تختجمشید را با خاک یکسان کند….
واقعا دستتون درد نکنه از نقد قوی و علمی شما خیلی آموزنده بود
فقط این یه مسئله جا موند که اول داستان کلبه قهرمان داستان کنار دریا بود بعد این دریا یهو ناپدید شد
ممنون که خوندین
البته اگر امروز این نقد رو می نوشتم قطعا لحن ملایم تر و علمی تری می داشت
من از داستان خسل خوش اومد جوری که روزی سه ساعت می خوندمش ولی الان دنبال این میگردم که اون معبدی که آخر راهرو یه قبر داشت معبد چه کسی بود و قبر هم برای چه کسی الان دارم از کنجکاوی میترکم اگه می شه راهنماییم کنید
سلام،
فقط می تونم بگم عالی بود.