همه رنجها از آن خیزد
که چیزی خواهی و میسر نشود
چون نخواهی، رنج نمانَد
مولوی ـ فیه ما فیه
منبع اضطراب، انتخاب است. چه انتخابهای فردی خودم، چه انتخابهایی که در معرضشان هستم. در ارتباط با یک حادثه رانندگی که برای فردی جز من رخ میدهد در معرض چندین انتخابم. انتخاب فرد الف برای گذشتن از خیابان در لحظهای خاص، انتخاب راننده برای عبور از آن خیابان در همان لحظه و … که نهایتا منجر به برخورد میشود. در معرض این انتخاب بودن علت اضطراب من است. این برداشت من از تعبیر کیر کگور در کتاب ترس و لرز است.
خبری از داعش میخوانم که گردن خبرنگاران ژاپنی را با شمشیر زدهاند و مضطرب میشوم. این اضطراب نتیجه سلسلهای از انتخابهاست. داعش که انتخاب کرده داعش باشد. خبرنگار ژاپنی که انتخاب کرده آنجا باشد. رسانهای که انتخاب کرده خبر را منتشر کند و منی که انتخاب کردم خبر را بخوانم. در سیری معکوس میتوان نتیجه گرفت هرچه از انتخاب پرهیز کنم، اضطراب کمتر خواهد بود.
انزوا را به این ترتیب اینطور تعریف میکنم: شرایطی که انتخاب در آن کمتر است. انزوا مراتب مختلفی دارد. میتوانید در مرکز صحنه باشید و در معرض تمام انتخابهای ممکن و تمام اضطرابها را تجربه کنید یا از مرکز امور دورتر باشید. فردی که مداوما با اطرافیانش حرف میزند و در جریان انتخابهای زندگی آنها قرار میگیرد طبعا اضطراب بیشتری را هم تجربه میکند و از آرامش دورتر میشود.
اما انتخاب ناشی از چیست؟ ارتباط. بدون ارتباط با پدیدههای اطرافمان، الزام به انتخاب از بین میرود، و در معرض انتخاب هم نخواهیم بود. مثال میزنم. ارتباط ما انسانها با اکسیژن از جنس نیاز است. این ارتباط سلسلهای از انتخابها را با خودش پیش رو مینهد: کجا بروم که اکسیژن بیشتر باشد؟ چقدر و چطور تنفس کنم؟ آیا در روز ایکس ورزش در هوای تهران درست هست یا نیست؟ اگر نیازی به اکسیژن نداشتم، ارتباطی هم با آن پیدا نمیکردم و در نتیجه انتخابی وجود نداشت و اکسیژن برای من منبع اضطراب نبود، چنان که امروز هست.
همین مسیر را با آدمها هم میتوان دنبال کرد: ارتباط با آدمها با خودش انتخابهایی پیش رو مینهد: دوستی من با ب در چه حدی باشد؟ ب را ببینم یا نبیم؟ آیا لازم است به ب بگویم دربارهاش چه میدانم؟ یا در شرایط حادتر: آیا پول قرض دادن به پ کار درستی است؟ و … . اگر ارتباطی با کسی نداشته باشم، انتخابی هم به وجود نمیآید، و در نتیجه اضطرابی در کار نخواهد بود. به این ترتیب است که تصویر فرد تنها در طبیعت تبدیل به تصویرِ آرامش میشود.
جایی که هیچ آدم دیگری نیست، هیچ مکانیزم دیگری جز طبیعت نیست بنابراین انتخابها به حداقل میرسد. نبود اضطراب، یعنی آرامش. حالاتی که ما در آن آرامش را تجربه میکنیم بازسازی این تصویر آرمانی هستند. تصور کنید، غوطه ور شدن در آب. آیا احساس خوشِ غوطهوری، احساس قطع ارتباط با تمام جهان اطراف نیست؛ حتی زمین سفتِ زیر پایمان؟
وقتی که هدفون در گوش میگذارم و با صدای بلند موسیقی گوش میکنم صرفا تلاش میکنم حتی به مدتی کوتاه ارتباطم را با تمام انتخابهای اطرافم قطع کنم. حالا معنایِ خواب آرام و تفاوتش با خواب ناآرام روشن میشود. خواب وقتی آرام است که در آن ارتباط فرد با محیط اطرافش قطع شود، و وقتی ناآرام که فرد حتی در خواب به انتخابهایی که در معرض آنهاست بیاندیشد، خودآگاه یا ناخودآگاه.
تصادف ـ یعنی رویدادی که نتیجهی انتخابهای واضح یا هوشمندانه نیست ـ کجای این معادله قرار میگیرد؟ بدیهی است که تصادف هم نتیجهی ارتباط با محیط است: اگر از هیچ خیابانی رد نشوید، هرگز در خیابان نخواهید مرد.
با این تعابیر آیا آرامشِ مطلق ممکن است؟
خیر، زیرا انزوای مطلق ممکن نیست. حیات، زندهبودن، تنها در ارتباط با محیط ممکن است. اگر نه به خاطر اکسیژن و آب، به خاطر زمینی که روی آن ایستادهام. همین ارتباط با محیط در حد زنده ماندن، اضطراب مرگ را به همراه می آورد. چه میشود اگر پدیده ایکس طی فرآیندهایی که من روی آنها احاطهای ندارم عملکردش تغییر کند و من در نتیجهی انتخاب غلط نابود شوم؟ توضیح میدهم. اگر در تهران زلزله بیاید، در تهران بودن انتخابی اشتباه خواهد بود. اما اگر در مکان دیگری باشم، چون هرگز دانش من کامل نیست، نمیتوانم مطمئن باشم که زنده میمانم. در هر دشتی خطر زلزله وجود دارد، در ساحل اقیانوس خطر سونامی، در درهها خطر سیل و …. . پس هیچ انتخابی در جهت زنده ماندن آرامش مطلق را با خودش نخواهد داشت، و برای زنده بودن انتخاب لازم است.
حالا از آزمون کانتی استفاده و تصور کنیم همه جهانیان از این قاعده پیروی کنند و حداقل انتخاب را داشته باشند. آیا سطح اضطراب در تمام جهان پایینتر نمیآید؟
اگر هیچکس تلاش نمیکرد پولدارتر شود؟ هیچکس تلاش نمیکرد انسان بهتری باشد؟ آدمها تلاش نمیکردند بهتر باشند؟ پیشرفت کنند و … . به نظر میرسد آرامترین جهان، جهانی است که انسانها در ارتباط با هم و در ارتباط با محیط کمترین انتخاب را داشته باشند.
اما اگر آرامش در انزواست و انزوا عبارت است از کاهش ارتباط با محیط اطراف. بیرون از انزوا چیست که باعث میشود آرامش را فدایش کنیم؟
پاسخ لذت است.
بدون انتخاب لذتی به دست نمیآید، در نتیجه هیچ لذتی بدون دلهره نیست. حتی آرامش وقتی لذت بخش است که خودش یک انتخاب است و دلهرهی از دست رفتنش را با خودش به همراه دارد.
لذت چیست؟ برآورده شدن میل انسان چیزی. خوردن بستنی در صورتی لذت بخش است که نتیجهی میل به بستنی باشد، در غیر این صورت لذتی در کار نخواهد بود. این مثال را میتوان به سادگی به تمام آنچه در حالت عمومی لذت بخش تعبیر میشود تعمیم داد. تفاوت لذتِ شیرجه به درون آب، و وحشتِ پرت شدن درون آب در میل است. تفاوت معاشقه و تجاوز و … .
خروج از انزوا در جهت لذت است. من خانهی بزرگتری میخواهم تا لذت ببرم، غذای بهتری میخواهم تا لذت ببرم و … . بشر چرخ را برای لذت اختراع کرده است، بدون چرخ هم چرخهی حیات ادامه پیدا میکرد. در این تعاریف زندگی مرتاضانه چارچوبش مشخص میشود:
پرهیز از لذت و انتخاب مساوی است با آرامش. تقلیل ارتباط با محیط به حداقل، کمترین میزان خوراک، کمترین میزان تحرک و … . مرتاضی که هر چهل روز یک بادام میخورد و ده سال در غارش مینشیند، آرامش بیشتری را تجربه میکند.
آنچه در شکل عمومی لذتبخش تصور میشود با خروج از انزوا پیوند خورده است. این خروج از انزوا در اصطلاح بیرون رفتن خودنمایی میکند. لذت یا خوش گذراندن مترادف بیرون رفتن یا کاری کردن شده است. فیلم دیدن، یعنی انتخابی دلهره آور: اگر فیلم بدی باشد چه؟ در چه صورتی میشود مطمئن بود؟ در صورتیکه فیلم را قبلا دیده باشم. اما فیلم تکراری دیدن برای عموم لذت بخش نیست، زیرا دلهره و هیجان یک انتخاب جدید را با خودش ندارد.
اما برای من ـ و احتمالا شما ـ که میل به آرامش هم داریم تناقضی پیش میآید: انزوا را انتخاب کنیم تا به آرامش برسیم و از لذتهای دیگری چشم بپوشیم، یا با فراموش کردن آرامش به استقبال از لذت برویم: لذت غذا خورد در رستورانی گران و مشهور و شلوغ چون میلش را داشتهایم، یا آرامشِ غذا خوردن در خانه و در حال تماشای فیلم محبوب برای چندمین بار، کدام انتخاب درست است؟
*نقاشی جیغ، اثر ادوارد مانچ
سلام
دنبال ترجمهی درستی از شعر کلمات نزار قبانی بودم به نام شما در شبنگار رسیدم و به اینجا. اینجا پیدا نکردم.البته از صفحهتان به دلیل اشتراکات درونی لذت بردم، سپاس. ترجمهی شماست آنچه در شبنگار است؟
سلام و ممنون از حسن توجه شما
بله، فارسی شعر کلمات در سایت شبگار ترجمهی من است با این لینک: https://goo.gl/6xpYuU
و اینکه گرچه شبنگار هم به منظور ما نزدیک هست، ولی اسم سایت شبگار است، که امتداد روزگار است و به آنچه در شب میگذرد میگویند.