اول شعر را بخوانید و بعد داستانش را میگویم:
فرازی از مرثیهی آدن برای ویلیام باتلر ییتس
تو هم چون ما خجسته بودی؛
استعدادت محراب زنان ثروتمند را، زوال تن را و خودت را
زنده پشت سر گذاشت.
ایرلند دیوانه رنجت داد و داد تا شاعر شدی.
ایرلند دیوانه ماند و آبوهوایش همان مانده
زیرا شعر واقعه نمیسازد: زنده میماند
در همان درهای که آفریده شده
آنجا که گذار مدیران ارشد هرگز نمیافتد
و از مزارع انزوا و خرمنهای افسوس
جاری میشود به سمت جنوب
به شهرهای خام باور ما که در آنها مردیم.
شعر زنده میماند.
:You were silly like us; your gift survived it all
,The parish of rich women, physical decay
.Yourself. Mad Ireland hurt you into poetry
,Now Ireland has her madness and her weather still
For poetry makes nothing happen: it survives
In the valley of its making where executives
Would never want to tamper, flows on south
,From ranches of isolation and the busy griefs
,Raw towns that we believe and die in; it survives
قرار بود فیلمنامه بنویسم و طبیعتا سر یک سکانس گیر کردم و افتادم به چرخیدن و چرخیدن، که ناگهان چشمم به نقطهای نورانی گیر کرد. نزدیکتر شدم و دیدم توییتی است با این مضمون:
By mourning tongues
.The death of the poet was kept from his poems
خب قطعا این یک جمله ی تصادفی از یک کاربر تصادفی توییتر نبود، دست به دامن گوگل شدم و چند دقیقه بعد رسیدم به مرثیهای که دبلیو اچ آدن برای ویلیام باتلر ییتس سروده بود (شعر کامل را اینجا بخوانید) و این هم خطی از آن مرثیه بود:
و زبانهای سوگوار،
مرگ شاعر را
از شعرهایش پنهان کردند.
کمی بررسی بیشتری کردم و دیدم این مرثیهی آدن شعر مهمی است. در همین فرازی که ترجمه کردهام، آدن خطاب به ییتس میگوید:
استعدادت محراب زنان ثروتمند را، زوال تن را و خودت را
زنده پشت سر گذاشت.
و سه نکته در مورد ییتس را یادآوری میکند: علاقهی ییتس به بانوان ثروتمند را، گوشهچشمی که او به فاشیسم داشته را، و ظاهرا از نظر آدن ییتس بیش از حد عیاش بوده و از بدنش خوب نگهداری نمیکرده. انقدری در مورد زندگی ییتس اطلاعات ندارم که در این مورد نظر بدهم.
ژوزف برودسکی، که خودش هم شاعر و جستارنویس روستباری بود ساکن آمریکا، دو دههی بعد این جمله از این مرثیه را که «شعر واقعه نمیسازد، زنده میماند.» بیانیهی اصلی آن دوران شمرده و … . زندگی برودسکی خودش یک ماجرای عجیب و غریب است که البته ربطی به این بحث ندارد.
نکتهی دیگر این است که نسخهی اول شعر هشت خط بیشتر داشته که آدن در ویرایشهای بعدی حذفشان کرده است. در مورد خود شعر و حواشی و داستاناش این مقاله از LA review of books خواندنی و کامل است.
اما چرا این فراز را انتخاب کردم؟ به خاطر ترکیب ranches of Isolation که ترجمه کردم به مزارع انزوا و بعد هم خرمنهای افسوس. میشد به جای افسوس، حسرت هم گفت، اما نظر به اینکه در سابقهی معنایی افسوس ریشخند هم وجود دارد (مثل مصرع «نرگسش عربدهجوی و لبش افسوسکنان» از حافظ) و اینکه لحن شعر آدن به طور کلی کنایی است، به نظرم افسوس گزینهی مناسبتری است.
به جای اصطلاح executive هم مدیر ارشد گذاشتهام، که به نظرم دقیقترین معادل در ایران 1400 است. آدمهای کت شلواری که خودشان را وقف بقای نهاد و سازمان یا شرکت مربوطه کردهاند و چیز دیگری برایشان مهم نیست. حق گفته آقای آدن که مدیران ارشد هرگز به درهی آفرینش شعرها پا نمیگذارند. نکتهی آخر اینکه شاید بپرسید چرا کامل ترجمه نکردی؟ در جواب باید بگویم همین چند خط هم هفت هشت ساعت وقتم را گرفت و بیش از این وقت نداشتم.
Photo: Auden at home in his apartment, 1972
Photo by Donald F. Holloway